کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناصیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناصیت
لغتنامه دهخدا
ناصیت . [ ی َ] (ع اِ) ناصیة : و به یمن ناصیت مظفر و منصور بازگردم . (کلیله و دمنه ). رجوع به ناصیة شود.
-
واژههای همآوا
-
ناصیة
لغتنامه دهخدا
ناصیة. [ ی َ ] (ع اِ) موی پیشانی . (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه جرجانی ) (مهذب الاسماء) (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). موی بلند حصه ٔ مقدم سر. (فرهنگ نظام ). ناصاة. (مهذب الاسماء) . قصاص الشعر فی مقدم الرأس . (معجم متن ال...
-
ناسیة
لغتنامه دهخدا
ناسیة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ناسی . رجوع به ناسی شود. || نخستین ساعات شب . || شب عبادت و ریاضت . || آنکه در شب جهت عبادت و پرستش برخیزد و شب زنده داری می کند. (ناظم الاطباء) .
-
جستوجو در متن
-
مناصاة
لغتنامه دهخدا
مناصاة. [ م ُ ] (ع مص ) ناصیه ٔ یکدیگر گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).یکدیگر را ناصیت بگرفتن . (المصادر زوزنی ). موی پیشانی یکدیگر را گرفتن . نِصاه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیوسته شدن جایی به جای دیگر. (الم...
-
معونت
لغتنامه دهخدا
معونت . [ م َ ن َ ] (ع مص ) یاری دادن . (غیاث ). یاری کردن . عون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِمص ). یاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کمک . مدد : من دوست او باشم ... و معونت و مظاهرت خویش را پیش وی دارم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132). بنده آن...
-
مظفر
لغتنامه دهخدا
مظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (ع ص ) مظفار. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). فیروزمندی داده شده . (آنندراج ) (غیاث ). فیروز. (دهار). مرد به مراد خود رسیده هر چه باشد و پیروزی و نصرت یافته و جوانمرد به مراد خود رسیده هرچه باشد و فتح و ظفریافته و پیروز و منصور و...
-
روزنامه
لغتنامه دهخدا
روزنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) مرکب از روز+ نامه (نامک پهلوی )، معرب آن روزنامج و روزنامجه . بیرونی در الجماهر (ص 260) از قول ناخدای کشتی آرد: «و کتبتها فی الروزنامج باسمه » (نام مصله ٔ سرب را باسم شیخی که بطلب حاجتی نزد ناخدا آمده بود وی در روزن...
-
منصور
لغتنامه دهخدا
منصور. [ م َ ] (ع ص ) نصرت یافته . (مهذب الاسماء). نصرت و یاری داده شده . (آنندراج ). یاری کرده شده و نصرت کرده شده . و حمایت شده و پناه داده شده از جانب خداوند عالم . (ناظم الاطباء) : فلایسرف فی القتل انه کان منصوراً. (قرآن 33/17).هر که منصور ناصرش ...
-
داغ
لغتنامه دهخدا
داغ . (ص ، اِ) نشان . (برهان ). علامت و نشان چیزی . سمة. (منتهی الارب ) (دهار). وسم . کدمة. دماع . (منتهی الارب ). نشان چیزی بر چیزی . چنانکه در حوض یا آب انبار گویند: داغ آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب . و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی ...