کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناصواب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناصواب
لغتنامه دهخدا
ناصواب . [ ص َ ] (ص مرکب ) غلط. خطا. خبط. (ناظم الاطباء). نادرست . غیرصحیح . نابجا. مقابل صواب : امیر گفت این همه ناصواب است که خواجه می گوید و این کارها به تن خویش پیش خواهم گرفت . (تاریخ بیهقی ص 267). اکنون چنین مصیبت بیفتاد که سوی مرو می رود و ما ...
-
جستوجو در متن
-
کعب الاخبار
لغتنامه دهخدا
کعب الاخبار. [ ک َ بُل ْ اَ ] (اِخ ) ضبط ناصواب کعب الاحبار. رجوع به کعب الاحبار شود.
-
فاسدالمآل
لغتنامه دهخدا
فاسدالمآل . [ س ِ دُل ْ م َ ] (ع ص مرکب ) ناصواب . (ناظم الاطباء). آنچه سرانجام آن به تباهی کشد.
-
خبط و خطا
لغتنامه دهخدا
خبط وخطا. [ خ َ طُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اشتباه . خطا. ناصواب . ناهنجار. غیر مستقیم . غیر صحیح .
-
نامعروف
لغتنامه دهخدا
نامعروف . [ م َ ] (ص مرکب ) مجهول . غیرمعروف . نکره . (ناظم الاطباء). || ناخوب . ناصواب . ناپسندیده . مذموم . نکوهیده . غیرمعروف . مقابل معروف به معنی خوب و پسندیده و مقبول .
-
امراغ
لغتنامه دهخدا
امراغ . [ اِ ] (ع مص ) روان شدن آب دهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ریختن آب دهن .(آنندراج ). فرودویدن آب دهن . (تاج المصادر بیهقی ). || ناصواب بسیار گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیار ناصواب گفتن . (آنندراج ). بسیار س...
-
کجرای
لغتنامه دهخدا
کجرای . [ ک َ ] (ص مرکب ) کج فهم . (آنندراج ). بدتدبیر.(ناظم الاطباء). آنکه اندیشه و تدبیری نادرست دارد. (فرهنگ فارسی معین ). کج اندیش . کج فکر. ناصواب اندیش .
-
کجرایی
لغتنامه دهخدا
کجرایی . [ ک َ ](حامص مرکب ) عمل کج رای . بدتدبیری . ناراستی تدبیر. (از ناظم الاطباء). کج فهمی . نادرستی در اندیشه و تدبیر. (از فرهنگ فارسی معین ). کج اندیشی . ناصواب اندیشی .
-
محال طلب
لغتنامه دهخدا
محال طلب . [ م ُ طَ ل َ ] (نف مرکب ) آنکه کارهای ناشدنی و دشوار یا امور ناصواب بجوید : اتفاق افتاد که او با زنی دراززبان کاهل محال طلب درمانده بود و او را طلاق داد. (تاریخ بیهق ).
-
بی وجه
لغتنامه دهخدا
بی وجه . [ وَج ْه ْ ] (ص مرکب ) (از: بی + وجه عربی ) که وجهی ندارد. که محلی ندارد. بی دلیل : و اگر بر وفق تصور خویش در آن تصرفی نمایند بلاکلام بی وجه و ناصواب افتد. (تاریخ رشیدی ). رجوع به وجه شود.
-
بلاکلام
لغتنامه دهخدا
بلاکلام . [ ب ِ ک َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + کلام ) بدون کلام . بی سخن . بی گفتگو: اگر بروفق تصور خویش در آن تصرفی نمایند بلاکلام بی وجه و ناصواب افتد. (رشیدی ).
-
خطا آمدن
لغتنامه دهخدا
خطا آمدن . [ خ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) اشتباه درآمدن . سهو کردن . ناصواب آمدن . غلط درآمدن : بی از آن کآمد ازو هیچ خطا از کم و بیش . (تاریخ بیهقی ).تدبیرهایش خطا آمد. (نوروزنامه ).
-
شوریده رای
لغتنامه دهخدا
شوریده رای . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) دیوانه . مجنون . (از ناظم الاطباء). گم کرده خرد : کشنده دو سرهنگ شوریده رای بنزد سکندر گرفتند جای . نظامی . || با رأی ناصواب : چه جای است این که بس دلگیر جای است که زد رایت که بس شوریده رای است . نظامی .پریشان خاطر...
-
غلت
لغتنامه دهخدا
غلت . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلط کردن . یا غلت درحساب است و غلط در قول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غلط کردن در حساب . (تاج المصادر بیهقی ). ناصواب اگر در حساب باشد. (از رسائل تاریخ بیهقی پارسی نغز ص 396). غلط در حساب و کتاب و شماره . (برهان قاطع).