کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناشناسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناشناسا
لغتنامه دهخدا
ناشناسا. [ ش ِ ] (ص مرکب ) نادان . بی اطلاع . بی دریافت . || غیر معروف . نکره . (ناظم الاطباء). مقابل شناسا. رجوع به شناسا شود.
-
جستوجو در متن
-
ناشناسی
لغتنامه دهخدا
ناشناسی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) نادانی . بی اطلاعی . بی معرفتی . (ناظم الاطباء). || ناشناسا بودن . شناسانبودن . معروف و شناخته نبودن . رجوع به شناسا شود.
-
متشوه
لغتنامه دهخدا
متشوه . [ م ُت َ ش َوْ وِه ْ ] (ع ص ) ناشناسا و چیزی که شناخته نشود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متغیر و ناشناس . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوه شود.
-
تنجی
لغتنامه دهخدا
تنجی . [ ت َ ن َج ْ جی ] (ع مص ) جستن زمین بلند را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ناشناسا کردن جهت چشم زخم رسانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
عمس
لغتنامه دهخدا
عمس . [ ع َ ] (ع مص ) محو وناپدید شدن کتاب . (از منتهی الارب ). کهنه و مندرس گشتن کتاب و نامه . (از اقرب الموارد). || ناپدید و بی نشان کردن و پنهان نمودن چیزی را. (از منتهی الارب ). مخفی کردن . (از اقرب الموارد). || خویشتن را در کاری نادان ساختن و نا...
-
تنکیر
لغتنامه دهخدا
تنکیر. [ ت َ ] (ع مص ) از حال بگردانیدن . (زوزنی ). دیگرگون کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).از حال نیک گردانیدن بسوی حال بد. (آنندراج ). || ناشناسا گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (آنندراج ). ناشناس ساختن ....
-
تعین
لغتنامه دهخدا
تعین . [ ت َ ع َی ْ ی ُ ] (ع مص ) ناشناسا نمودن خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درنگ کردن جهت رسیدن بچیزی . || بیقین دیدن کسی را. || نزدیک آمدن جهت اعانت . || چشم دار گردیدن چرم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مخصوص شد...
-
نجو
لغتنامه دهخدا
نجو. [ ن َج ْوْ ] (ع اِ) پوست بازکرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوست برکنده شده و بازکرده شده . (ناظم الاطباء). اسم است منجو را. (اقرب الموارد). || ابر آب ریخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابر باران ریخته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از ال...