کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناشمرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناشمرد
لغتنامه دهخدا
ناشمرد. [ ش ِ / ش ُ م ُ ] (ن مف مرکب ) نشمرده . لاتعد. غیرمعدود. نامعدود. ناشمار. ناشمرده : یکی گوی و چوگان به قاصد سپردقفیزی پر از کنجد ناشمرد.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
شمرد
لغتنامه دهخدا
شمرد. [ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ ] (ن مف مرخم ) شمرده .مرخم شمرده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شمرده شود.- ناشمرد؛ ناشمرده . سنجیده نشده . بیحساب . بیمر : یکی گوی و چوگان به قاصد سپردقفیزی پر از کنجد ناشمرد.نظامی .
-
چوگان
لغتنامه دهخدا
چوگان . [ چ َ / چُو ] (اِ مرکب )(از: چوب + گان ، پسوند نسبت ) در پهلوی چوپگان ، چوپگان ، چوبکان ، معرب آن صولجان است و کلمه ٔ فرانسوی شیکان از فارسی مأخوذ است . (حواشی برهان ). چوب بلند سرکجی است که در بازی گوی بکار برند. (جهانگیری ). چوب گوی بازی ....