کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناسک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناسک
لغتنامه دهخدا
ناسک . [ س ِ ] (ع ص ) عبادت کننده . (آنندراج ) (انجمن آرا) (غیاث اللغات ). شخص عابد زاهد. (فرهنگ نظام ). عابد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (المنجد). عابد.متزهد. (اقرب الموارد). متعبد. (معجم متن اللغة) . پرهیزکار. (دهار). ج ، نُسّاک ....
-
ناسک
لغتنامه دهخدا
ناسک . [ س ِ ](اِخ ) نام یکی از صاحب شریعتان کفره ٔ هند است و اعتقاد اتباع او آن است که آدمیان همچو گیاه می رویند و خشک می شوند و از هم می ریزند و بحشر و نشر قائل نیستند، نه روحانی و نه جسمانی . (برهان قاطع) . یکی از صاحب شریعتان هند بوده و مذهب طبیع...
-
واژههای مشابه
-
جبت ناسک
لغتنامه دهخدا
جبت ناسک . [ ج ِ ت ِ س ِ ] (اِخ ) نام قدیمی بلدی از ناحیه ٔ شمالی هند است . (از تحقیق ماللهند ص 156).
-
جستوجو در متن
-
دیلم
لغتنامه دهخدا
دیلم . [ دَ ل َ ] (اِخ ) مردی از بنی ضبة و او دیلم بن ناسک بن ضبة است ، چون ناسک به عراق و پارس آمد پسر را جانشین خود در حجاز کرد و او آبشخورها بساخت . (از لسان العرب ).
-
نساک
لغتنامه دهخدا
نساک . [ ن ُس ْ سا ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناسک . عُبّاد. ناسکان . زاهدان . رجوع به ناسک شود : و متعبدان و نساک و معتمدان روایات . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 119).
-
نساکة
لغتنامه دهخدا
نساکة. [ ن َ ک َ ] (ع مص ) پرستیدن . پارسا گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناسک شدن . (از المنجد). متعبد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نَسْک . نِسْک . نُسْک . نُسُک . رجوع به نسک شود.
-
عدی
لغتنامه دهخدا
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن عدی بن عمیرةبن فروة. از بنی الارقم ازکنده . بزرگ اهل جزیره بود. وی ناسک فقیه بود، سلیمان بن عبدالملک وی را قضاء الجزیره و ارمنیة و آذربایجان بداد. عمربن عبدالعزیز نیز وی را بدان سمت بداشت . وی در سال 121 هَ . ق . درگذشت ...
-
عدی
لغتنامه دهخدا
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن مسافربن اسماعیل الهکتاری . از شیوخ متصوفه است طائفه عدویه بدو منسوب اند، وی مردی صالح و ناسک بود به سال 467 هَ . ق . در بیت قار از نواحی بعلبک به دنیا آمد و برای خود زاویه ای در کوه الهکتاریه از نواحی موصل بساخت و در آنج...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالوهاب بن حمزة، مکنی به ابی طیب بغدادی . وی در سمرقند سکونت جست و در آنجا از عبداﷲبن محمد بغوی روایت کرد. ابوسعد ادریسی گوید: وی فاضل و خیر و ناسک و ثقه بود و بسال 354 هَ . ق . در سمرقند از وی حدیث نوشتیم و پس از چ...
-
صحراخرام
لغتنامه دهخدا
صحراخرام . [ ص َ خ ُ ] (نف مرکب ) بناز رونده ٔ در صحرا. خرامنده ٔ در صحرا : شتابنده را اسب صحراخرام یرق داده زآن به که باشد جمام . نظامی .که رسمی بود کآن صحراخرامان بصید آیند بر رسم غلامان . نظامی .مغرب گروهی است صحراخرام مناسک رها کرده ناسک بنام .نظ...
-
ناسکة
لغتنامه دهخدا
ناسکة. [ س ِ ک َ ] (ع ص ) تأنیث ناسک است . ارض ناسکة؛ زمین سبز نو باران رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منسوکة. حدیثةالمطر. (معجم متن اللغة). خضراء حدیثةالمطر. (اقرب الموارد) (المنجد).
-
عیسی
لغتنامه دهخدا
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲبن عباس هاشمی . از دانشمندان عهد عباسی . بسال 83 هَ . ق . در مدینه متولد شد و بسال 164 در بغداد درگذشت . وی عم سفاح و منصور و شخص ناسک و گوشه گیری بود. هارون الرشید در حق او گفته است که عیسی بن علی ، راهب و عالم م...
-
هاشمی
لغتنامه دهخدا
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) عیسی بن عبداﷲبن عباس الهاشمی . از علمای دوره ٔ عباسی است . وی عم سفاح و منصور و مردی زاهد و ناسک بود و از کارها و مشاغل سلطنتی کناره گیری کرد. در مدینه به سال 83 هَ . ق . به دنیا آمدبه بغداد سکونت گزید و در همانجا به سال 164 هَ...