کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناسور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناسور
لغتنامه دهخدا
ناسور. (ع اِ) ریش روان . (بحر الجواهر). ریش که بر گوشه ٔ چشم افتد و جایگاه دیگر. (مهذب الاسماء). ریش روان که اکثر در حوالی ماق چشم و حوالی مقعد و بن دندان پیدا گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناصور. (معجم متن اللغة) (دهار) : پیسی و ناسورکون و گر...
-
واژههای مشابه
-
ناسور شدن
لغتنامه دهخدا
ناسور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناسورگشتن . در تداول ،به دو لخت شدن جراحت یا قرحه به علت سوده شدن به جامه یا جز آن . به واسطه ٔ سوده شدن به خون افتادن جراحت و قرحه . (یادداشت مؤلف ). || چرکین شدن ریش . رجوع به ناسور شود : و اندر این مدت جزوی دیگر ...
-
ناسور کردن
لغتنامه دهخدا
ناسور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناسور کردن ریش ؛ خراشیدن ریش پیش از نضج . پیش از رسیدن آبله یا ریش پوست آن کندن و سخت بدتر کردن آن . (یادداشت مؤلف ) : سرمست بزم ساخته چشمت پیاله راناسور کرده شور لبت داغ لاله را.ملا درکی قمی (از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
ناصور
لغتنامه دهخدا
ناصور. (ع اِ) علتی که در بدن در حوالی مقعد وغیر آن پدید آید. (از معجم متن اللغة). || ریش روان . ناسور. || هر قرحه ای که مزمن شده باشد در بدن . (از معجم اللغة). ریش کهنه . (ناظم الاطباء). ناسور. (فرهنگ نظام ) (از معجم متن اللغة) (دهار) (از المنجد). ج ...
-
جستوجو در متن
-
نواسیر
لغتنامه دهخدا
نواسیر. [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ ناسور. رجوع به ناسور شود.
-
ناصور
لغتنامه دهخدا
ناصور. (ع اِ) علتی که در بدن در حوالی مقعد وغیر آن پدید آید. (از معجم متن اللغة). || ریش روان . ناسور. || هر قرحه ای که مزمن شده باشد در بدن . (از معجم اللغة). ریش کهنه . (ناظم الاطباء). ناسور. (فرهنگ نظام ) (از معجم متن اللغة) (دهار) (از المنجد). ج ...
-
نواصیر
لغتنامه دهخدا
نواصیر. [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ ناصور. رجوع به ناصور و ناسور و نواسیر شود.
-
قربانیون
لغتنامه دهخدا
قربانیون . [ ق َ ] (معرب ، اِ) نوعی از بابونه است ، و به فارسی گاوچشم میگویند، و به عربی عین البقر. ناسور را نافع است . (برهان ) (آنندراج ).
-
قروح خیرونیه
لغتنامه دهخدا
قروح خیرونیه . [ ق ُ ح ِ نی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قروحی اس-ت که به سختی التیام پذیرد بدون آنکه ناسور شود یا خوره بگیرد. (از بحر الجواهر).
-
اکحوان
لغتنامه دهخدا
اکحوان . [ اَ / اُ ح ُ ] (معرب ، اِ) بابونه ٔ گاوچشم . (ناظم الاطباء). همان اقحوان است . (آنندراج ). بر وزن و معنی اقحوان است که شکوفه ٔ ریحان و بابونه باشد و شیرازیان بابونه گاو گویند ناسور را نافع است . (برهان ). و رجوع به بابونه و اقحوان شود.
-
اموریدس
لغتنامه دهخدا
اموریدس . [ اِ م ُ دُ ] (اِ) جریان دَم (خون ) از بواسیر. (بحر الجواهر). خون آمدن از ناسور را بلغت یونان اموریدوس گویند و این از گشاده شدن سر رگهای مقعد بود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) .
-
خراش و خروش
لغتنامه دهخدا
خراش و خروش . [ خ َ ش ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )داد و فریاد. قال و مقال . جار و جنجال : ناسور... سرخر خمخانه جوش کرداز درد... چو خرس خراش و خروش کرد.سوزنی .