کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناسودمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناسودمند
لغتنامه دهخدا
ناسودمند. [ م َ ] (ص مرکب ) بی فایده . بیهوده . بی حاصل . بی سود. بی اثر : بدان دشت چه گرگ و چه گوسفندچو باشند بیکار و ناسودمند. فردوسی .که گستهم و بندوی را کرده بندبه زندان کشیدند ناسودمند. فردوسی .که ازبهر من دل نداری نژندنکوشی به فریاد ناسودمند. ن...
-
جستوجو در متن
-
نامفید
لغتنامه دهخدا
نامفید. [ م ُ ] (ص مرکب ) ناسودمند. || بی اثر. بی خاصیت : و به مشاورت و مفاوضت نامفید ایشان در هیچ مهم خوض و شروع نپیوندد. (سندبادنامه ص 245). و قلم بی شمشیر و علم بی عمل نامفید بود. (سندبادنامه ص 4).
-
باد و بید
لغتنامه دهخدا
باد و بید. [ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع )بی فایده و ناسودمند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بی فایده و بی سود. (ناظم الاطباء). هدر : که بهرام دادش به ایران نوید سخن گفتن او شود باد و بید.فردوسی .
-
بی فائده
لغتنامه دهخدا
بی فائده . [ ءِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + فائده ) بی نفع. غیرمفید. ناسودمند. بی فایده : امر دالغ؛ کار بی فائده . (منتهی الارب ) : کوشش بی فائده ست وسمه بر ابروی کور. سعدی .رجوع به بی فایده شود.
-
بلااستفادة
لغتنامه دهخدا
بلااستفادة. [ ب ِ اِ ت ِ دَ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + استفاده ) بدون استفاده . بی فایده . بی بهره . مقابل مفید. مقابل سودمند. (فرهنگ فارسی معین ). ناسودمند. غیرمفید. بی مصرف .
-
خشاردن
لغتنامه دهخدا
خشاردن . [ خ ُ / خ َ دَ ] (مص ) پاک کردن زمین و باغ از گیاه ناسودمند. (یادداشت بخط مؤلف ). || پیراستن درخت از شاخ کج و بی ثمر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشاره کردن
لغتنامه دهخدا
خشاره کردن . [ خ ُ / خ َ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هرس کردن . زدن شاخهای ناسودمند و زاید درختی . پیراستن شجری . تبییت . (یادداشت بخط مؤلف ): بیت النخل ؛ پیراست و خشاره کرد خرمابن را. (منتهی الارب ).
-
نامؤثر
لغتنامه دهخدا
نامؤثر. [ م ُ ءَث ْ ث ِ ] (ص مرکب ) بی اثر. بی تأثیر. ناسودمند. بی فایده . بی حاصل : و آنچ در این مدت سعی من ضایع و اجتهاد من نامؤثر بود به حکم آنکه اسباب را اوقات هست . (سندبادنامه ص 281). اگر شما بر سمت تدبیر من نروید و سخن مرا نامؤثر شناسید به...
-
بی سود
لغتنامه دهخدا
بی سود. (ص مرکب ) (از: بی + سود) بی نتیجه . بی فایده . (یادداشت مؤلف ) : بی سود بود هرچه خوردمردم در خواب بیدار شناسد مزه از منفعت و ضر. ناصرخسرو. || تباه . هدر. بی نتیجه و فایده : زگفتار او شاه خشنود گشت همه رنج پوینده بی سود گشت . فردوسی .چو دیدند...
-
بی فایده
لغتنامه دهخدا
بی فایده . [ ی ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + فایده ) بی مصرف . بیهوده . بی اثر و بی حاصل . (ناظم الاطباء). غیر مفید. ناسودمند : بپذیر ز حجت سخن که شعرش بی فایده و بی عرز (؟) نباشد. ناصرخسرو.و بیش سخن بی فایده نگوید و نابوده نجوید. (سندبادنامه ص 185...
-
بدروز
لغتنامه دهخدا
بدروز. [ ب َ ] (ص مرکب ) بدبخت . (ناظم الاطباء) (از ولف ). بدحال . (یادداشت مؤلف ). بدروزگار. تیره بخت . سیه روزگار. مقابل بهروز، نیک روز : همی گفت بدروز و بداخترم بد از دانش آید همی بر سرم . فردوسی .بدو گفت کاندر جهان مستمندکدام است و بدروز ناسودمن...
-
رقاص
لغتنامه دهخدا
رقاص . [ رَق ْ قا ] (ع ص ، اِ) پای کوبنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). پای کوب . (دهار) (ملخص اللغات حسن خطیب ) (مهذب الاسماء). بازیگر. (منتهی الارب ) (ملخص اللغات ) (آنندراج ). صیغه ٔ مبال...
-
اغثاث
لغتنامه دهخدا
اغثاث . [ اِ ] (ع مص ) گوشت لاغر خریدن . یقال : «اغث الرجل اللحم اغثاثاً». (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گوشت لاغر خریدن . (آنندراج ). گوشت نزار خریدن . (تاج المصادر بیهقی ). گوشت لاغر خریدن مرد. (از اقرب الموارد). || لاغر و نزار شدن . (منتهی الارب ...
-
گوسفند
لغتنامه دهخدا
گوسفند. [ ف َ ] (اِ) گوسپند : گاهی چو گوسفندان در غول جای من گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان . بوشکور (از لغت فرس ص 315).فربه کرده تو کون ایا بد سازه چون دنبه ی ْگوسفند در شب غازه . عماره (از لغت فرس ص 488).کردش اندر خبک دهقان گوسفندوآمد از سوی کلات...