کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناسازگاری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناسازگاری کردن
لغتنامه دهخدا
ناسازگاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخالفت کردن . ناموافق و مخالف شدن . (ناظم الاطباء). || بدسلوکی .بدرفتاری . سازگاری نکردن . رجوع به ناسازگاری شود.
-
جستوجو در متن
-
ناسازواری کردن
لغتنامه دهخدا
ناسازواری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت نکردن . گردنکشی کردن . (از ناظم الاطباء). || بدسلوکی . بدرفتاری . دشمن خوئی . || ناسازگاری کردن . سازگاری نداشتن . رجوع به ناسازوار شود.
-
بدسری
لغتنامه دهخدا
بدسری . [ ب َ س َ ] (حامص مرکب ) بدرفتاری . سؤرفتار. سؤمعامله . کج تابی . ناسازگاری . ناسازواری . سؤمعاشرت . بدتابی : نشوز؛ بدسری کردن با شوی . ناسازواری کردن با کسی . سر بدسری گذاشتن با کسی . بنای بدسری گذاشتن با کسی . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
جفوة
لغتنامه دهخدا
جفوة. [ ج َ / ج ِ وَ ] (ع مص ) با کسی جفا کردن . (المصادر زوزنی ). ستم و بدی کردن . بدکرداری و بدرفتاری کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جفوت . جور کردن . جفا کردن . جفا ورزیدن . رجوع به جفا و جفوت شود. || قرار نایافتن چیزی بر جای خویش . (الم...
-
مصارمت
لغتنامه دهخدا
مصارمت . [ م ُ رَ / رِ م َ ] (از ع ، اِمص ) مصارمة. مصارمه . از یکدیگر بریدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مصارمة و مصارمه شود.- مصارمت کردن ؛ از یکدیگر بریدن و قطع رابطه کردن . (یادداشت مؤلف ). بریدن از کسی و جایی . قطع علاقه کردن : به سبب تفاوت و ن...
-
بجلد رفتن
لغتنامه دهخدا
بجلد رفتن . [ ب ِ ج ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ، کنایه ) (به جلد چیزی رفتن یاکسی رفتن ) در پوست کسی یا چیزی شدن . متشکل به شکل او شدن . (آنندراج ). در جامه ٔ کسی درآمدن : هرجا حدیث طره ٔ جانانه می رودموج هوا به جلد پریخانه می رود. تأثیر.- شیطان بجلد کسی رف...
-
تضاد
لغتنامه دهخدا
تضاد. [ ت َ دد ] (ع مص ) با یکدیگر دشمنی کردن . (زوزنی ). با یکدیگر مخالفت کردن . (از اقرب الموارد). با همدیگر ضد بودن و با همدیگر دشمنی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مخالف یکدیگر بودن و با هم خصومت کردن . (ناظم الاطباء). || ناهمتایی کردن . (زوزن...
-
ناسازی
لغتنامه دهخدا
ناسازی . (حامص مرکب ) از:ناساز + ی ، اسم معنی ، حاصل مصدر. (حاشیه برهان قاطعچ معین ). مخالفت کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ). مخالفت . عدم موافقت . (ناظم الاطباء). مخالفت . (انجمن آرا). دشمنی . ناسازگاری . کج روی . ستیزه خوئی : گردون ستیزه کار دیدی که...
-
منافات
لغتنامه دهخدا
منافات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) از هم جدا شدن و نفی کردن و با هم هر دیگری را نیست کردن ،چنانکه نقیض و ضدیت که میان شب و روز و گرمی و سردی است . (غیاث ) (از آنندراج ). منافاة. || مدافعه و دورکردگی . مباینت . مناقضت . ضدیت . مخالفت . (ازناظم الاطباء). ...
-
نشوز
لغتنامه دهخدا
نشوز. [ ن ُ ] (ع مص ) ناسازگاری کردن زن با شوهر. (غیاث اللغات ). ناسازواری کردن زن با شوی و در خشم آوردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ناسازواری کردن شوهر با زن یا زن با شوهر. (دهار) (از زوزنی ). ناساختن زن با شوهر و یا شوهر با...
-
ناهمواری
لغتنامه دهخدا
ناهمواری . [ هََ م ْ ] (حامص مرکب ) عدم برابری . عدم تساوی . (ناظم الاطباء). ناهمسری . همسان و همسر و مساوی نبودن . || نامسطحی . ناصافی . (از ناظم الاطباء). پستی و بلندی . مسطح و صاف و یکنواخت نبودن .- امثال : ناله ٔ آب از ناهمواری زمین است . || در...
-
زیر
لغتنامه دهخدا
زیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «شرا» و «شر» ... گیلکی «جیر» ، در اوراق مانوی به پارتی «دری » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تر...
-
کلک
لغتنامه دهخدا
کلک . [ ک َ ل َ ] (اِ) نشتر فصاد را گویند و به عربی مبضع خوانند. (برهان ). نیش و نیشتر حجام و فصاد که آن را شست نیز گویند. (آنندراج ). مبضع و نشتر فصاد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) : در دل خیال غمزه ٔ تیرت چو بگذردگویی زدند بر دل پرخون من ک...
-
ساختن
لغتنامه دهخدا
ساختن . [ ت َ ] (مص ) بناء. بناکردن . عمارت . عمارت کردن .برآوردن . پی افکندن . بن افکندن . بنیان : دور ماند از سرای خویش و تبارنسری ساخت بر سر کهسار. رودکی .ساختن سیاوش گنگ دژ را. (ازعناوین شاهنامه ).به ایران پدر را بینداختی بتوران همی شارسان ساختی ...