کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناز و عتاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گل ناز
لغتنامه دهخدا
گل ناز. [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از گل است .
-
شاه ناز
لغتنامه دهخدا
شاه ناز. (اِ مرکب ) نام لحنی است در موسیقی . رجوع به کلمه ٔ آهنگ در لغت نامه شود.
-
ناز خریدن
لغتنامه دهخدا
ناز خریدن . [ خ َدَ ] (مص مرکب ) غم خوردن . تیمار داشتن : یتیم ار بگرید که نازش خرد؟وگر خشم گیرد که بارش برد؟ سعدی .|| تحمل ناز کردن . ناز کشیدن . رجوع به ناز شود.
-
ناز شصت
لغتنامه دهخدا
ناز شصت . [ زِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناز شست . رجوع به ناز شست شود.
-
ناز نوروز
لغتنامه دهخدا
ناز نوروز. [ زِ ن َ ] (اِخ ) نام نوائی است از موسیقی . (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (جهانگیری ) (شمس اللغات ) (انجمن آرا) (برهان جامع) : چو در پرده کشیدی ناز نوروزبه نوروزی نشستی دولت آن روز.نظامی .
-
خواب ناز
لغتنامه دهخدا
خواب ناز. [ خوا / خا ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خواب نوشین . خواب شیرین . خواب خوش . خواب راحت . خواب آرام .
-
ناز جان شیرین کار
لغتنامه دهخدا
ناز جان شیرین کار. [ زِ ن ِ ] (صوت مرکب ) آفرینی است که مرشد به پهلوانی که عملی از اعمال ورزشی را خوب انجام دهد، گوید. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
عتاب
لغتنامه دهخدا
عتاب . [ ع ِ ] (ع مص ) خشم گرفتن . || خشم گرفتن همدیگر را. || ناز کردن . || خشمگینی پیدانمودن . || یاد کردن خشم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ملامت کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : با بخت در عتابم و با روزگار هم وز یار در حجابم و از غمگسار ...
-
ستمگری
لغتنامه دهخدا
ستمگری . [ س ِ ت َ گ َ ] (حامص مرکب ) کار ستمگر. عمل ستمگر : ستمگران را چون جایگه چنین باشدستمگری نکند مردم لبیب و فهیم . سوزنی .معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب وستمگری آموخت . سعدی .وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستم...
-
سر زلف
لغتنامه دهخدا
سر زلف . [ س َ رِ زُ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از زلف . (غیاث ). || کنایه ازناز و غمزه و عشوه و کرشمه و عتاب . (برهان ). کنایه از ناز و تبختر. (انجمن آرا) (آنندراج ) : از رشک بنفشه را پریشان داردزلفش سر زلفی که به ریحان دارد. ظهوری (از آنندراج ...
-
می کش
لغتنامه دهخدا
می کش . [ م َ / م ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) می کشنده . می خوار. شرابخوار. باده خوار. می پرست . باده نوش . می گسار. که شرابخواری پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف ). شرابخوار. (آنندراج ) : عاشقان بوس و کنار و نیکوان ناز و عتاب مطربان رود وسرود و می کشان خوا...
-
شکوه داشتن
لغتنامه دهخدا
شکوه داشتن . [ ش َ / ش ِ وَ / وِ ت َ ] (مص مرکب ) گله داشتن . شکایت داشتن . گله مند بودن . (یادداشت مؤلف ) : گر نظیری شکوه از بی مهریت دارد، مرنج عیب مولا را چو پوشد بنده دولتخواه نیست . نظیری .صائب از ناز و عتاب او ندارم شکوه ای مد احسانی است از اب...
-
عشق باختن
لغتنامه دهخدا
عشق باختن . [ ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) اظهار عشق ودوستی شدید کردن . عشقبازی کردن . عشق ورزیدن . (فرهنگ فارسی معین ). تغازل با یکدیگر. مغازله : سعدی همه روزه عشق میبازتا در دو جهان شوی به یک رنگ . سعدی .کسی بعیب من از خویشتن نپردازدکه هرکه مینگرم با تو عش...
-
دلبری
لغتنامه دهخدا
دلبری . [ دِ ب َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلبر. کار دلبر. دلربائی . تسلی و دلنوازی . زیبایی و دلربائی که صفت معشوق است : یکی دخترش بود کز دلبری پری را به رخ کردی از دل بری . اسدی .چه خوانند این بهار دلبری راچه گویند آن نگار مشتری را. نظامی .ز باغ...