کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازیدن
لغتنامه دهخدا
نازیدن . [ دَ ] (مص ) ناز کردن و استغنائی نمودن . (آنندراج ). تدلل . دلربائی : مر مرا شرم گرفت از تو و نازیدن تومر ترا ای دل و جان شرم همی ناید ازین ؟ فرخی .بنازید اگرتان نوازد به مهربترسید چون چین درآرد به چهر. اسدی . || خرامیدن . به ناز و نخوت خرام...
-
جستوجو در متن
-
نازیدنی
لغتنامه دهخدا
نازیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت )که قابل تفاخر و نازیدن است . رجوع به نازیدن شود.
-
فخور
لغتنامه دهخدا
فخور. [ ف ُ ] (ع مص ) نازیدن . || نازیدن به خوی نیکو. || افزون داشتن کسی را بر کسی در فخر. (منتهی الارب ). رجوع به فخر و فخار شود.
-
نانازیدنی
لغتنامه دهخدا
نانازیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) که بدان نازیدن نشاید. که از در مباهات و نازش نیست . که مایه و موجب نازیدن نیست . مقابل نازیدنی .
-
مکاهاة
لغتنامه دهخدا
مکاهاة. [ م ُ ] (ع مص ) با هم نازیدن و فخر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). همدیگر را فخر کردن و برهمدیگر نازیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
فخیراء
لغتنامه دهخدا
فخیراء. [ ف ِخ ْ خی ] (ع مص ) نازیدن . || نازیدن به خوی نیکو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || افزون داشتن کسی را بر کسی در فخر. (منتهی الارب ). || مباهات به نیکی ها و بزرگواری ها و حسب و نسب و جز آن ، چه در خود و چه در پدران خود. (اقرب الموارد).
-
نائیدن
لغتنامه دهخدا
نائیدن . [ دَ ] (مص ) فخر کردن و مباهات نمودن . (برهان ). مباهات کردن . (انجمن آرا) (از آنندراج ). (غیاث ). لاف زدن . مباهات کردن . (از ناظم الاطباء). سرافرازی کردن . به خود بالیدن . نازیدن . به خود نازیدن . تفاخر.
-
مفاهاة
لغتنامه دهخدا
مفاهاة. [ م ُ ] (ع مص ) هم سخن شدن با کسی . مفاوهة. || نازیدن و فخر کردن . مفاوهة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
فخارة
لغتنامه دهخدا
فخارة. [ ف َ رَ ] (ع مص ) نازیدن . (منتهی الارب ). فخر. فخار. (اقرب الموارد). رجوع به فخار شود. || نازیدن به خوی نیک . (منتهی الارب ). فخار. خودستایی به خصال و مناقب و مکارم بر حسب و نسب درباره ٔ خود یا پدران خود. (اقرب الموارد). رجوع به فخار شود. ||...
-
فخیری
لغتنامه دهخدا
فخیری . [ ف ِخ ْ خی را ] (ع مص ) نازیدن . نازیدن به خوی نیکو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || افزون داشتن کسی را بر کسی در فخر. (منتهی الارب ). || مباهات به مناقب و مکارم و حسب و نسب و جز آن ، چه در خود و چه در پدران خود. (اقرب الموارد). فخر. فخار....
-
تماؤر
لغتنامه دهخدا
تماؤر. [ ت َ ءُ ] (ع مص ) فخر کردن و نازیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).تماءَر القوم تماؤراً؛ تفاخروا. (اقرب الموارد).
-
تعاکظ
لغتنامه دهخدا
تعاکظ. [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) با هم پیکار کردن و حجت آوردن . || با هم نازیدن و فخر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
تعیل
لغتنامه دهخدا
تعیل . [ ت َ ع َی ْ ی ُ ](ع مص ) خرامیدن و خمیدن و نازیدن در رفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
کاه پارینه به باد دادن
لغتنامه دهخدا
کاه پارینه به باد دادن . [ هَِ ن َ / ن ِ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایت است از لاف زدن و حکایت و سخنان گذشته گفتن و بر گذشته فخر کردن و نازیدن باشدو آن را کاه کهنه بباد دادن هم میگویند. (برهان ).