کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازی
لغتنامه دهخدا
نازی . (ص نسبی ) اهل ناز. پرناز. نازو. که ناز می کند. که اهل ناز است . || نازی نازی ؛ کلمه ای که بدان کودکان را نوازش دهند آنگاه که دست بر سر آنان کشند. (یادداشت مؤلف ).
-
نازی
لغتنامه دهخدا
نازی . (ص ، اِ) نازیست . || (اِخ ) علامت اختصاری حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان هیتلری . رجوع به نازیسم شود.
-
نازی
لغتنامه دهخدا
نازی .(اِ) در تداول ، گربه را گویند. نازو. پیشی . پیشو.
-
نازی
لغتنامه دهخدا
نازی .(اِخ ) دهی است جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات . در 7هزارگزی شمال خمین و 3هزارگزی مشرق راه شوسه ٔ خمین به اراک ، در جلگه ای واقع شده است . هوایش معتدل و سکنه اش 436 نفر است . آب آن از چشمه سار تأمین می شود. محصولش غلات و بنشن و چغندرقن...
-
واژههای مشابه
-
قلعه نازی
لغتنامه دهخدا
قلعه نازی . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سلگی شهرستان نهاوند، واقع در 19هزارگزی شمال نهاوند. سکنه ٔ آن 10 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
نازی آباد
لغتنامه دهخدا
نازی آباد. (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ری شهرستان تهران با 20 نفر سکنه . راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 220).
-
جستوجو در متن
-
نازو
لغتنامه دهخدا
نازو. (اِ) نوعی از طیور. (برهان قاطع) (آنندراج ). مرغان خوش الحان . (ناظم الاطباء). قمری . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به نارو شود. || درخت کاج . (شمس اللغات ). رجوع به ناز و ناژو شود. || گربه . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نازی ....
-
نیازدیده
لغتنامه دهخدا
نیازدیده . [ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سختی کشیده . مقابل نازپرورده : نیازدیده به تو باز دیده کرد از آنک نیازدیده نه ای پروریده ٔ نازی .سوزنی (از یادداشت مؤلف ).
-
پایازی
لغتنامه دهخدا
پایازی . (ص ) سوزش و درد باشد و آنرا بعربی جوی خوانند. (برهان ). و بعض لغت نویسان این بیت را شاهد آورده اند:دور بادا شده از خانه و کاشانه ٔ توبوی حنّا و خضاب و زنخ پایازی . سوزنی .سوزنی در قصیده ای که شروع آن جدّ است و در مدح دهقان غازی نامی گفته است...
-
ناسیونال سوسیالیسم
لغتنامه دهخدا
ناسیونال سوسیالیسم . [ ی ُ س ُ سیا ](اِخ ) حزب سیاسی در آلمان که در 1920 م . پایه گذاری شد. آدلف هیتلر (1889 - 1945 م .) در رأس آن قرار داشت از نام این حزب نازی و نازیسم استخراج شده است .
-
اورانینبورگ
لغتنامه دهخدا
اورانینبورگ . [ اُ نیم ْ ] (اِخ ) شهری با جمعیت 18633 تن از ایالت براندنبورگ ، شمال آلمان بر رود هافل . یکی از اولین اردوگاههای کار اجباری رژیم نازی آلمان بود. (دایرةالمعارف فارسی ).
-
هیلبرت
لغتنامه دهخدا
هیلبرت . [ ب ِ ] (اِخ ) داوید. ریاضی دان معروف آلمانی (1862-1943 م .). در سال 1899 کتابی به نام اصول اساسی هندسه تألیف و منتشر کرد. در علوم ریاضی مطالعات و ابداعاتی کرد. در 81سالگی در اردوگاههای اسیران در اثر شکنجه ٔ عمال نازی درگذشت . (فرهنگ عمید).
-
بیماردار
لغتنامه دهخدا
بیماردار. (نف مرکب ) مریض دار. که او را بیمار و رنجور باشد. || آنکه متعهد خدمت بیمار باشد. (آنندراج ). پرستار و مواظب شخص بیمار. (ناظم الاطباء). پرستار. پرستان . بیماروان . بیماربان . (یادداشت مؤلف ) : هرکجا باشددلی می چیند از چشم تو دردهرکجا نازی ب...