کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازک شاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازک شاه
لغتنامه دهخدا
نازک شاه . [ زُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ،از ملوک کشمیر است و دو بار (در 934 و 942 هَ . ق .)به سلطنت رسید. رجوع به معجم الانساب ج 2 ص 432 شود.
-
واژههای مشابه
-
دل نازک
لغتنامه دهخدا
دل نازک . [ دِ زُ ] (ص مرکب ) نازکدل . که زود رنجد. که زود غمگین شود. که زود گرید. که زود ملول شود. که زود اندوهمند گردد. رقیق القلب . لین الفؤاد. (یادداشت مرحوم دهخدا). سریعالتأثر. زودرنج .
-
نازک بخارائی
لغتنامه دهخدا
نازک بخارائی . [ زُ ک ِ ب ُ ] (اِخ ) شوکت بخارائی . از شاعران قرن یازدهم بخاراست . وی مدتی نازک تخلص کرد و زمانی هم تخلص شوکت را برگزید. به روایت نصرآبادی به سال 1088 هَ . ق . به هرات آمد و به خدمت حاکم هرات رسید و مهربانیها دید و از توجهات میرزاسعدا...
-
نازک خراسانی
لغتنامه دهخدا
نازک خراسانی . [ زُ ک ِ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به نازکی خراسانی شود.
-
نازک آغوش
لغتنامه دهخدا
نازک آغوش . [ زُ ] (ص مرکب ) آنکه دارای بر و آغوش نرم و ملایم باشد. (ناظم الاطباء). نرم بر. نرم تن . لطیف اندام . نازک بدن : به شیرینی از گلشکر نوش تربه نرمی ز گل نازک آغوش تر.نظامی .
-
نازک ادا
لغتنامه دهخدا
نازک ادا. [ زُ اَ ] (ص مرکب ) شیرین حرکات . خوش اطوار. که حرکات و اطوارش ظریفانه و دلنشین است . خوش حرکات : یک شیوه حاصلم ز تو نازک ادا نشدگویا دل شهید مرا خونبها نشد. جلال اسیر (از آنندراج ).|| خوش آواز. خوشنوا. خوش الحان . || (اِ مرکب ) بلبل . (ناظ...
-
نازک اندام
لغتنامه دهخدا
نازک اندام . [زُ اَ ] (ص مرکب ) آنکه همه اندام و اعضای وی نرم و لطیف باشد. (ناظم الاطباء). ظریف . ظریف اندام . جوان . متناسب اعضا. که اندامی ظریف و زیبا دارد : طلب کرد یار دلارام راپری پیکر نازک اندام را. نظامی .کافروخته روی بود و بدرام پاکیزه نهاد و...
-
نازک اندیش
لغتنامه دهخدا
نازک اندیش . [ زُ اَ ] (نف مرکب ) باریک بین . نازک خیال . دقیق الفکر.
-
نازک اندیشه
لغتنامه دهخدا
نازک اندیشه . [ زُ اَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب )دقیق الفکر. که اندیشه ای ظریف و نازک و دقیق دارد.
-
نازک اندیشی
لغتنامه دهخدا
نازک اندیشی . [زُ اَ ] (حامص مرکب ) دقت در فکر. دقیق الفکر بودن .
-
نازک بدن
لغتنامه دهخدا
نازک بدن . [ زُ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) نوعی از رستنی باشد شبیه به بستان افروز لیکن ساقش سرخ و خوش رنگ می باشد و بعضی گویند سرخ مرد همانست . (برهان قاطع). آن را سرخ مرد نیز خوانند. (فرهنگ نظام بنقل از جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || در هندوستان نوع...
-
نازک بدن
لغتنامه دهخدا
نازک بدن . [ زُ ب َ دَ ] (ص مرکب ) معشوق . هر که بدن لطیف دارد. (فرهنگ نظام ). کنایه از معشوق باریک میان لطیف تن . (انجمن آرا).معشوق لطیف و زیبا. (ناظم الاطباء). که تنی لطیف و ظریف و زودرنج دارد. تنک پوست . لطیف اندام : نازک بدنی که می نگنجددر زیر قب...
-
نازک بدنی
لغتنامه دهخدا
نازک بدنی . [ زُ ب َ دَ ] (حامص مرکب ) نازک بدن بودن . ظرافت و لطافت . صفت و حالت نازک بدن : شمع گر با تو کند دعوی نازک بدنی کشتنی ، سوختنی باشد و گردن زدنی .فطرت .
-
نازک بین
لغتنامه دهخدا
نازک بین . [زُ ] (نف مرکب ) باریک بین . دقیق . موشکاف . نکته سنج .