کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازپرورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازپرورد
لغتنامه دهخدا
نازپرورد. [ پ َ وَ ] (ن مف مرکب ) کسی که به ناز و نعمت بزرگ شده باشد. نازپرورده . (فرهنگ نظام ). نازپرور. نازک طبع. نازک مزاج که تحمل سختی و شدت ندارد. که در ناز و نعمت پرورش یافته و زیسته است : کای خواجه ٔ خوب نازپروردره پرخطر است باز پس گرد. نظامی ...
-
جستوجو در متن
-
نازپروردی
لغتنامه دهخدا
نازپروردی . [ پ َ وَ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت نازپرورد.
-
نازپرورده
لغتنامه دهخدا
نازپرورده . [ پ َ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نازپرور. نازپرورد. رجوع به نازپرورد شود : نازپرورده ٔ هزار نیازپرده ٔ رمز برگرفت از راز. نظامی .چو شد نازپرورده آن شاخ سروخرامنده شد چون خرامان تذرو.نظامی .
-
نازپرور
لغتنامه دهخدا
نازپرور. [ پ َ وَ ] (نف مرکب ) پرورنده ٔناز. (از آنندراج ). || (ن مف مرکب ) پرورده شده از ناز. نازپرورد. (از آنندراج ). نازپرورد. نازپرورده . آنکه به ملاطفت و ناز و نعمت پرورش یافته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به نازپرورد شود : بخاک پای تو ای سرو نازپ...
-
مفناق
لغتنامه دهخدا
مفناق . [ م ِ ] (ع ص ) زن به ناز پرورد. (دهار): حجاریة مفناق ؛ دختر نازپرورد نازک اندام . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
عاشقی
لغتنامه دهخدا
عاشقی . [ ش ِ ] (حامص ) عمل عاشق . شیفتگی . دلدادگی . عشق ورزیدن : عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل . مولوی .ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست که چشم شوخ من ازعاشقی حذر گیرد. سعدی .نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه ٔ رندان بلاک...
-
نازلوببه
لغتنامه دهخدا
نازلوببه . [ ب َب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) از: ناز، فارسی + لو، ترکی (به معنی دارنده و علامت ملکیت ) + ببه [ به به ] فارسی (به معنی طفل خرد، خردسال )، نازپرورد. (یادداشت مؤلف ).- نازلوببه بار آمدن ؛ نازپرورده بار آمدن . (یادداشت مؤلف ).
-
طفل
لغتنامه دهخدا
طفل . [ طَ ] (ع ص ) نازک و نازپرورد از هر چیزی . ج ، طِفال ، طُفول . یقال : بنان طفل و جاریةٌ طفلة و انما جاز ان یوصف البنان و هو جمع بالطفل و هو واحد لان کل جمعلیس بینه و بین واحده الا الهاء فانه یذکر و یؤنث . (منتهی الارب ). نازک و تازه از هر چیزی...
-
باقی
لغتنامه دهخدا
باقی . (اِخ ) (... نهاوندی ) شاعری بوده است از مردم نهاوند. وی در هندوستان در خدمت خان خانان بوده و در شرح حال این خان و اجدادش کتابی بعنوان آثار رحیمی نوشته است .این شاعر بسال 1033 هَ . ق . حیات داشته . از اوست :ماو بلبل عرض چاک سینه میکردیم دوش ناز...
-
پرورد
لغتنامه دهخدا
پرورد. [ پ َرْ وَ ] (ن مف مرخم ) پرورده . و آن به صورت مزید مؤخری به بعض کلمات ملحق شود: الم پرورد. خانه پرورد، خُم پرورد، دست پرورد، سایه پرورد، غم پرورد، مهرپرورد، نازپرورد، نعمت پرورد، مرغ پرورد، انس پرورد و غیرها : از این مرغ پرورد و زآن دیوزادچ...
-
اریگن
لغتنامه دهخدا
اریگن . [ اِ گ ُ ] (اِخ ) در اساطیر یونان نام دختر قهرمان آتیک (ایکاریوس ) است . دیونی سوس رب النوع اشجار ساختن شراب را بپدر وی آموخته بود، پس از عمل آوردن شراب قدری از آن را بچند تن از شبانان نوشانید و اینان مست و مدهوش شدند، یاران ایشان بگمان اینکه...
-
بلاکش
لغتنامه دهخدا
بلاکش . [ ب َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) بلاکشنده . متحمل بلا. مبتلی به بلیه . (فرهنگ فارسی معین ).مردم رنجبر مبتلی به بلیه . (ناظم الاطباء). || رنجبر. سختی کش . (فرهنگ فارسی معین ) : او مانده و یک دل بلاکش و او نیز فتاده هم بر آتش . نظامی .خوش می نزیم م...
-
خوگر
لغتنامه دهخدا
خوگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) عادت شده . معتاد. الفت گرفته . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) : ای شاهد شیرین شکرخا که تویی وی خوگر جور و کین ویغما که تویی . سوزنی .پرسیدند که در حق چنین حیوانی نجس چنین لفظی چرا فرمودی گفت تا ...
-
اطفال
لغتنامه دهخدا
اطفال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طِفْل . (ناظم الاطباء). ج ِ طفل ، یعنی بچه . (مؤیدالفضلا). بچگان انسان : تا اطفال ایران علوم معاشیه نیاموزند ایران آباد نمی شود. (فرهنگ نظام ). نوزادگان . (از منتهی الارب ). کودکان . خردسالان . نوزادان . نوباوگان . کودکهای ...