کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازنینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازنینی
لغتنامه دهخدا
نازنینی . [ زَ ] (حامص ) نازنین بودن . زیبائی . جمال : مهی در جلوه با این نازنینی نخواهد ساخت با تنهانشینی . وصال .که من خوش دارم از تنهانشینی که تنها باشم اندر نازنینی . وصال . || نازپروردگی . ظرافت : که طفلی خرد با آن نازنینی کند در کار ازین سان خر...
-
واژههای مشابه
-
نازنینی سبزواری
لغتنامه دهخدا
نازنینی سبزواری . [ زَ ی ِ س َ ] (اِخ ) از شاعران قرن نهم است . امیرعلیشیر نوائی آرد: «طبعی خوب و دلپذیر داشته و مقبول اکابر و اصاغر بوده ولیکن عامی بوده و شعرش خالی از چاشنی خوب نبوده و غزل بیشتر می گفته و اصل او از سبزوار است به امیر شاهی مصاحبت می...
-
جستوجو در متن
-
پیروزروز
لغتنامه دهخدا
پیروزروز. (ص مرکب ) با روزگاری قرین ظفر. مظفر و منصور. کامیاب و نیکبخت و باسعادت : اقبال و بخت و دولت پیروزروز رافرزند نازنینی پرورده در کنار.سوزنی .
-
پاک نهاد
لغتنامه دهخدا
پاک نهاد. [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) پاک فطرت . پاکدرون . پاک طینت . پاک سرشت : نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهادبهتر آنست که با مردم بد ننشینی . حافظ.اشک آلوده ٔ ما گرچه روانست ولی به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم .حافظ.
-
خرده بینی
لغتنامه دهخدا
خرده بینی . [ خ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ادارک . فِراست . دقت . زیرکی . هوشمندی . (ناظم الاطباء) : چو با کژدمی گرم کینی کنی مبین خردش ار خرده بینی کنی . نظامی . || نکته بینی . عیب بینی : که طفلی خرد با آن نازنینی کند در کار از ایشان خرده بینی .نظامی ...
-
ناظم کرمانی
لغتنامه دهخدا
ناظم کرمانی . [ ظِم ِ ک ِ ] (اِخ ) از شاعران متأخر است . مؤلف صبح گلشن آرد: «از وطن به هندوستان قدم گذاشت و در کانپور با قاضی محمدصادق اختر صحبت داشت » ، و نیز این سه بیت را از او نقل کرده است :شدم آخراسیر غمزه ٔ هندوی طنازی جفاجو نازنینی سروقدی عش...
-
پاکیزه دل
لغتنامه دهخدا
پاکیزه دل . [ زَ / زِ دِ ] (ص مرکب ) پاکدل . که دل پاک دارد. که اعتقاد پاک دارد : زبان باز بگشاد مرد جوان که پاکیزه دل بود و روشن روان . فردوسی .زین دادگری باشی و زین حق بشناسی پاکیزه دلی پاک تنی پاک حواسی . منوچهری .پاکیزه دل است این ملک شرق و ملک ر...
-
امیر بلگرامی
لغتنامه دهخدا
امیر بلگرامی . [ اَ رِ ب َ گ ِ ] (اِخ ) سیدحیدر، فرزند میرنورالحسین . بنا بنوشته ٔ صاحب تذکره ٔ صبح گلشن از فاضلان و دانشمندان بوده و در 1165 هَ . ق . در بلگرام تولد و در اورنگ آباد دکن تربیت یافته و در 1217 در اثنای سفر درگذشته است . از اشعار اوست :...
-
بی نشان
لغتنامه دهخدا
بی نشان . [ ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + نشان ) بی علامت . (ناظم الاطباء). لایوصف . (یادداشت مؤلف ). بی نشانه . گم . بدون وجه مشخص . بی صفت . فاقد خصوصیاتی شناخت را. بی علائم شناسائی : بدین بی نشان راغ و کوه بلندکده ساختید از نهیب گزند. فردوسی .دور از ...
-
دادک
لغتنامه دهخدا
دادک . [ دَ ] (اِ) لَلَه . (جهانگیری ). اتابک . (انجمن آرا). مقابل «دادا» و «دَدَه » پیرغلام قدیمی باشد. (برهان ). پیرغلام کهن : تو آن نازنینی که درمهد فطرت روان دایگان برتر از عقل و دادک . اثیراخسیکتی (از انجمن آرا)در نسخه ای از جهانگیری بجای دایگان...
-
نازنین
لغتنامه دهخدا
نازنین . [ زَ ] (ص نسبی ) از: ناز + نین (نسبت )، دارنده ٔ ناز. معشوق لطیف و ظریف . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چیزی که به ناز نسبت داشته باشد. (آنندراج ). نازکننده . نازنده . (ناظم الاطباء). صاحب ناز. (آنندراج ). باناز : نبرد ذل بر آستان ملوک ای...
-
عرضه کردن
لغتنامه دهخدا
عرضه کردن . [ع َ ض َ / ض ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ارائه دادن . نشان دادن . نمودن . در معرض نظر قرار دادن . (از فرهنگ فارسی معین ). عرض کردن . پیش داشتن . پیش نهادن . پیشنهاد کردن . فراپیش داشتن . به معرض درآوردن . عَرض : کی بر او زر و سیم عرضه کنم خویشت...
-
صمغ
لغتنامه دهخدا
صمغ. [ ص َ ] (ع اِ) چیزی است لزج که از بعض اشجار حاصل شود. به هندی گوند گویند. به فارسی ژَد نامند. (غیاث اللغات ). شلم درخت . (منتهی الارب ). در ترجمه ٔ صیدنه آرد: لیث گوید هرچه از درخت ترشح کند و منجمد شود، عرب او را صمغ گوید و به هندوی جیر گویند. ا...