کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نارین بوقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نارین بوقا
لغتنامه دهخدا
نارین بوقا. (اِخ ) نارین طغای . ضبط دیگری است از ناری طغای و نارین طغای . رجوع به نارین طغای و نیز رجوع به از سعدی تا جامی چ 2 ص 76 شود.
-
واژههای مشابه
-
نارین آباد
لغتنامه دهخدا
نارین آباد. (اِخ ) از دهات دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز است در 33هزارگزی مشرق بستان آباد و 10هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔ میانه به تبریز و در جلگه ٔ سردسیرواقع است و 166 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله د...
-
نارین دژ
لغتنامه دهخدا
نارین دژ. [ دِ ] (اِ مرکب ) مانند ارگ دژی است که در دژ دیگر باشد. بالاحصار نیز بهمین معنی است . (آنندراج ). || ونیز به معنی دژی است که بالای کوه باشد. (آنندراج ).
-
نارین طغای
لغتنامه دهخدا
نارین طغای . [ طُ ] (اِخ ) ناری طغای . ضبط دیگری است از ناری طغای . حمداﷲ مستوفی آرد: «امرا نارین طغای و طاشتمور در ملک فتنه اندیشیدند و قصد ارکان دولت داشتند چون رای جهان آرای پادشاه خلد ملکه [ سلان ابوسعید ] را معلوم گشت ... در غُرّه ٔشوال سنه ٔ تس...
-
نارین قلعه
لغتنامه دهخدا
نارین قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) نام قلعه ای به غربی بغداد. (ناظم الاطباء).
-
نارین قلعه
لغتنامه دهخدا
نارین قلعه . [ ق َ ع َ / ع ِ ] (اِ مرکب ) در قلعه ها که چندتوست قلعه ٔ درونی که از همه خردتر است . (یادداشت مؤلف ) : و توپچیان به دستور توپهای دروازه و بروج و بدن و نارین قلعه را... (تاریخ زندیه ).
-
نارین قماش
لغتنامه دهخدا
نارین قماش . [ ق ُ ] (اِ مرکب ) پارچه ٔ ظریف خوب . (ناظم الاطباء).
-
بنت نارین
لغتنامه دهخدا
بنت نارین . [ ب ِ ت ُ رَ] (ع اِ مرکب ) خوردی گرم بازکرده . (مهذب الاسماء). ابن نارین و آن خوردی یا مطبوخی که نان در آن خورد کرده ترید کنند و دوباره آنرا گرم کنند. (از المرصع).