کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناری
لغتنامه دهخدا
ناری . (اِ) جامه ٔ پوشیدنی . (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ) (شمس اللغات ) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (نظام ) (ناظم الاطباء) . لباس . (شعوری ).
-
ناری
لغتنامه دهخدا
ناری . (اِ) جن و پری . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || (ص نسبی ) منسوب به آتش . آتشی . (ناظم الاطباء) : بیمار بد این ملکت زاو دور طبیب اوآشفته شده طبعش هم مائی و هم ناری . منوچهری .چون باز خاک تیره شود خاکی ناچار باز نارشود ناری . ناصرخسرو.جان ناری یاف...
-
ناری
لغتنامه دهخدا
ناری . (اِخ ) از دهات دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد است . در 24هزارگزی مغرب فریمان و 4هزارگزی جنوب راه مالرو عمومی فریمان به مشهد قرار دارد. هوایش معتدل و آبش از قنات و محصولش غلات وبنشن است . 1321 تن سکنه دارد و مردمش به زراعت و مالداری مشغول...
-
ناری
لغتنامه دهخدا
ناری . (اِخ ) از دهات دهستان نول بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه و در 14هزارگزی جنوب شرقی ارومیه و 5هزارگزی مغرب جاده ٔ شوسه ارومیه به مهاباد در دره ای سردسیر واقع است . هوائی سالم و 131 تن سکنه دارد آبش از قنات و چشمه است و محصولش غلات و چغندر و توتون و ش...
-
ناری
لغتنامه دهخدا
ناری . (اِخ ) دهی است جزء دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه و در 10هزارگزی جنوب سلوانا و 1500گزی مغرب راه ارابه رو زیوه به سلوانا، در دره ٔ سردسیری واقع است . هوایش سالم و سکنه اش 67 نفر است . آبش از چشمه و محصولش غلات و توتون و شغل مردمش زراعت ...
-
ناری
لغتنامه دهخدا
ناری . (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد در 36هزارگزی شمال غربی صالح آباد واقع است . ناحیه ای کوهستانی و معتدل است . ده تن سکنه دارد.آبش از قنات و محصولش غلات است و اهالیش زارعند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج...
-
ناری
لغتنامه دهخدا
ناری . (هندی ، اِ) زن ، مقابل مرد. (ناظم الاطباء). به لغت هندی زن را گویند که در مقابل مرد است . (برهان قاطع) (از شمس اللغات ). به زبان هندی ، زن . (از شعوری ).
-
واژههای مشابه
-
جزو ناری
لغتنامه دهخدا
جزو ناری . [ ج ُزْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پاره ٔ آتش و پارسیان بمجاز بمعنی خشم و غضب که مبداء آن جزو ناری است استعمال کنند. (آنندراج ) (بهارعجم ) : در بدن کافور کی با جزو ناری کرده است آنچه برف دی مهی کرده ست در عالم به نار. محمدسعید اشرف (از ب...
-
ناری طغای
لغتنامه دهخدا
ناری طغای . [ طُ ] (اِخ ) ابن کوچ بقابن کیبوقا از ملازمان سلطان ابوسعید بود و سلطان بدو بدگمان شد و وی از خشم سلطان فرار کرد و در خراسان فتنه ها برپا ساخت و با تاشتیمور[ از سرداران ابوسعید ] که به دفع او مأمور گشته بود همدست شد و برای کشتن خواجه غیا...
-
حرمی ناری
لغتنامه دهخدا
حرمی ناری . [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریز بخش خورموج شهرستان بوشهر، در 102هزارگزی جنوب خاور خورموج ، خاور کوه بهرام شاه . کوهستانی و گرمسیر است . 205 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات ، خرما، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری...
-
حروف ناری
لغتنامه دهخدا
حروف ناری . [ ح ُ ف ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف آتشین شود.
-
واژههای همآوا
-
نعری
لغتنامه دهخدا
نعری . [ ن َ را ](ع ص ) امراءة عیری ̍ نعری ؛ زن با بانگ و فریاد. (منتهی الارب ). صخّابه . (از اقرب الموارد) (متن اللغة).