کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نارنج و ترنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب نارنج
لغتنامه دهخدا
آب نارنج . [ ب ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبی که از فشردن نارنج حاصل کنند.
-
نارنج زرین
لغتنامه دهخدا
نارنج زرین . [ رَ / رِ ج ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است . (آنندراج ).
-
نارنج قلعه
لغتنامه دهخدا
نارنج قلعه . [ رَ /رِ ق َ ع َ ] (اِخ ) از بناهای قدیمی نائین یزد است .
-
نارنج گون
لغتنامه دهخدا
نارنج گون . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) به رنگ نارنج . نارنجی رنگ . || به شکل نارنج . نارنجی شکل : چرخ نارنج گون چو بازیچه در کف هفت طفل جان شکر است . خاقانی .هنوزم عقل چون طفلان سر بازیچه می داردکه این نارنج گون حقه ببازی کرد حیرانش . خاقانی .این گنبد نار...
-
خلال نارنج
لغتنامه دهخدا
خلال نارنج . [ خ ِ / خ َ ل ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترکیبات خلال در این لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
ترنج
لغتنامه دهخدا
ترنج . [ ت ُ رُ / رَ ] (اِ) میوه ای است معروف که پوست آنرا مربا سازند و بعربی تفاح مائی خوانند. (برهان ). میوه ای است معروف و مشهور. همانا که بواسطه ٔ کثرت چین و شکنج باشد که در پوست آن است که به این اسم موسوم است . (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ...
-
ترنجی
لغتنامه دهخدا
ترنجی . [ ت ُ رُ ] (ص نسبی ) به رنگ ترنج . (ناظم الاطباء). به رنگ و هیأت ترنج .- ترنجی نمای ؛ مانند ترنج . ترنجی . بگونه و شکل ترنج : ز پیروزه جامی ترنجی نمای که یک نیمه نارنج را بود جای .نظامی .
-
ترخ
لغتنامه دهخدا
ترخ . [ ت َ ] (اِ) گیاهی است ، و در بعضی از فرهنگها بمعنی ترنج نیز مسطور است . (فرهنگ جهانگیری ). گیاهی است غیرمعلوم ، و ترنج را نیز گویند و آن میوه ایست معلوم که پوست آنرا مربا کنند. (برهان ) (آنندراج ). گیاهی است ، و بعضی بمعنی ترنج گفته اند. (فرهن...
-
استنبوب
لغتنامه دهخدا
استنبوب . [ اَ تَم ْ ] (اِ) ثمر درخت نارنج و ترنج و لیمو است که پیوند کرده باشند و بعد از پیوند ثمر داده باشند. (انجمن آرای ناصری ). و رجوع به استنبوتی شود.
-
کرنه
لغتنامه دهخدا
کرنه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) به هندی اسم نوعی اترج است . (فهرست مخزن الادویه ). بزبان هندی نوعی از ترنج است مدور و بسیاری از نارنج بزرگتر می شود. (برهان ) (آنندراج ).
-
تفاح ماهی
لغتنامه دهخدا
تفاح ماهی . [ ت ُف ْ فا ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نارنج یا لیمو. (ناظم الاطباء). ابن ماسویه گوید تفاح مائی را بعضی از اعراب اترج گویند و دوس گوید تفاح مائی نوعی است از ترنج در هر چهار فصل سال پر بار باشد و ترنج او «؟» به هیئت دراز باشد و اطراف ا...
-
وارنگ
لغتنامه دهخدا
وارنگ . [ رَ ] (اِ) خیار بزرگ و معوج . || ترنج و لیموی بزرگ . || درخت نارنج . (ناظم الاطباء). || در ترکیب رنگ وارنگ کلمه به معنی رنگارنگ ، رنگ بارنگ ، رنگ رنگ است . || وارنگ در ترکیب وارنگ زدن ، عکس ، مخالف ، مقابل ، معنی میدهد: هر رنگی زدیم وارنگ آن...
-
ترشاب
لغتنامه دهخدا
ترشاب . [ ت ُ / ت ُ رُ ] (اِ) بمعنی مرکبات است که عبارت از نارنج و ترنج و نارنگی و پرتقال و بالنگ و توسرخ و سلطان المرکبات و لیموی ترش و لیموی شیرین و لیموی عمانی و فتاوی و دارابی و امثال آنها باشد. و این کلمه ٔ فارسی در هندوستان معمول و گاه ترشه گوی...
-
زنبوع
لغتنامه دهخدا
زنبوع . [ زُم ْ ] (ع اِ) بار درخت پیوندی از نارنج و ترنج و لیمون که با یکدیگر پیوند کنند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اسم فارسی استنبوب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به دزی ج 1 ص 605 و استنبوب در همین لغت نامه شود.