کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نارسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نارسته
لغتنامه دهخدا
نارسته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نرسته . نرهیده . مقابل رسته ، به معنی رهیده و خلاص یافته . رجوع به رسته شود.
-
نارسته
لغتنامه دهخدا
نارسته . [ رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نروئیده . نبالیده . نموناکرده . (ناظم الاطباء) : بگذر ز شر اگر نبود خیری نارسته به ز خار بود رسته . ناصرخسرو.مرغ پرنارسته چون پران شودلقمه ٔ هر گربه ٔ دران شود.مولوی .
-
جستوجو در متن
-
ناروئیده
لغتنامه دهخدا
ناروئیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نارسته . نرسته . سبزناشده . مقابل روئیده . رجوع به روئیده شود.
-
نادمیده
لغتنامه دهخدا
نادمیده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ندمیده . نارسته . سبزنشده . || طلوع نکرده . طالع نشده . مقابل دمیده . رجوع به دمیده شود.
-
طسق آسیا
لغتنامه دهخدا
طسق آسیا. [ طِ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وجه معینی که آسیابان به سرکارشاه ایران رساند و این از جمله ٔ باجهای آنجاست . شفیع اثر در هجو نجفقلیخان صدر ایران گوید : نارسته تخم کشت هنوز از زمین وقف بر زارعان حواله کند طسق آسیا. (از آنندراج ).رجوع به ...
-
قیقاچ
لغتنامه دهخدا
قیقاچ . [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، ص ، اِ) خم : چه غم رخسارش ار قیقاچ مژگان رسا داردکه جوشی از خط نارسته در زیر قبا دارد. محسن تأثیر (از آنندراج ).مشق قیقاچی که آن برگشته مژگان کرد و رفت لاله زار سینه ٔ ما را گلستان کرد و رفت . داراب بیک (از آنندراج ).رج...
-
رسته
لغتنامه دهخدا
رسته . [ رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) روییده و بالیده و سبزشده . (ناظم الاطباء). اسم مفعول از مصدر رستن به معنی روییدن . روییده . نموکرده .بالیده . (فرهنگ نظام ). روییده . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان...
-
صحو
لغتنامه دهخدا
صحو. [ ص َح ْوْ ] (ع مص ) هوشیاری . هوشیار شدن از مستی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). از مستی بهوش آمدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). مقابل سکر و مستی . || و در اصطلاح اهل تصوف عبارت است از معاودت قوت تمیز و رجوع احکام جمع و تفرقه ب...
-
سکر
لغتنامه دهخدا
سکر. [ س ُ ] (ع اِمص )مستی . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || (مص ) مست شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || نشأه . (غیاث ). || (اِ) شراب و آنچه مست گرداند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در اصط...
-
انبساط
لغتنامه دهخدا
انبساط. [ اِم ْ ب ِ] (از ع ، اِمص ) فراخی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سمت . (یادداشت مؤلف ). || گستاخی . (زمخشری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (تاریخ بیهقی ) : پادشاها بنده در حضرت برسم عرض داشت انبساطی می نماید بر امید رحمتت . جمال الدین سلمان (از آ...
-
مرغ
لغتنامه دهخدا
مرغ . [ م ُ ] (اِ) مطلق پرندگان ، و عربان آن را طیر خوانند. (از برهان ). هر طائر که بال و پر و منقار دارد. (غیاث ). مطلق طایر را گویند سوای کرمهای پردار و قدری جثه هم داشته باشد و همچنین مور پردار را مرغ نگویند و پر شرط نیست و لهذا خفاش را که پرواز ا...