کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناربن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناربن
لغتنامه دهخدا
ناربن . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) درخت انار. (برهان ) (شمس اللغات ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). از: نار (انار)+ بن (ون )= نارون . (حاشیه ٔ برهان چ معین ص 2093). اناربن : کسی بر ناربن نارد لگد راکه تاج سر کند فرزند خود را. نظامی .بهنگام خود گفت با...
-
ناربن
لغتنامه دهخدا
ناربن . [ ب ُ ] (اِخ ) شهری است واقع در جنوب فرانسه ، در 783 هزارگزی پاریس و کنار کانال روبین این شهر مرکز استان اود است و 32000تن جمعیت دارد. مرکز کشاورزی و خرید و فروش درخت مواست . بازرگانی روغن زیتون و عسل در آن رواج دارد.
-
واژههای مشابه
-
ناربن لارا
لغتنامه دهخدا
ناربن لارا. [ ب ُ ] (اِخ ) (1755-1813 م .) نام ژنرال فرانسوی که در جنگ 1791 وزیر جنگ فرانسه بود.
-
جستوجو در متن
-
اناربن
لغتنامه دهخدا
اناربن . [ اَ ب ُ ] (اِ مرکب ) درخت انار. (ناظم الاطباء). ناربُن . رجوع به ناربن شود.
-
نارون
لغتنامه دهخدا
نارون . [ وُ ] (اِ مرکب ) ناربن . درخت انار. (ناظم الاطباء). درخت انار. (برهان قاطع). نارون بضم واو مبدل ناربن است که درخت انار باشد. (غیاث اللغات ) (از بهار عجم ).
-
گوتیه
لغتنامه دهخدا
گوتیه . [ گ ُ ی ِ ] (اِخ ) ارماند (1837 - 1920 م .). شیمیدان و پزشک فرانسوی که در ناربن متولد شد. وی درباره ٔ آلکالوئیدها، مرکبات آلی ارسنیکی و آبهای معدنی مطالعاتی کرده است .
-
لزینیان کربیر
لغتنامه دهخدا
لزینیان کربیر. [ ل ِ ک ُ ی ِ ] (اِخ ) نام کرسی بخش در «ادُ» از ولایت ناربن . نزدیک اُربیو به فرانسه . دارای راه آهن و 7227 تن سکنه .
-
ارمانگارد
لغتنامه دهخدا
ارمانگارد. [ اِ ] (اِخ ) ویکنتس ناربُن ّ، متوفاة در پِرپینیان در 1194 م . وی دختر اِمِری دوم بود و در 1134م . جانشین پدر شد و در 1142با یک سنیور اسپانیائی بنام آلفُنس ازدواج کرد و شوهر مزبور پس از سه سال درگذشت و ارمانگارد بار دیگر با برنارد داندوز ا...
-
اربونة
لغتنامه دهخدا
اربونة. [اَ / اُ ن َ ] (اِخ ) نربونه . شهری است به اسپانیا. (نخبةالدهر دمشقی ). شهریست بمغرب . (منتهی الارب ). شهریست در جانب سرحدّ از سرزمین اندلس و یاقوت گوید اکنون در دست فرنگیانست و بین آن و قرطبه بقول ابن الفقیه هزار میل است . (معجم البلدان ). ب...
-
نارکند
لغتنامه دهخدا
نارکند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) انارستان را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع). از: نار (انار) + کند = کده . (حاشیه ٔ برهان قاطع معین ). انارستان و جائی که در آن ناربن فراوان باشد. (ناظم الاطباء). دهی است که در آن انار بسیار باشد. (از شمس اللغات )...
-
ناروان
لغتنامه دهخدا
ناروان . (اِ) نارون . درختی است معروف بغایت خوش اندام و پربرگ و سایه دار. (برهان قاطع) (آنندراج ). و به ترتیب شاخهایش چتروار شود چنانکه در سایه اش بسیار کس توانند استراحت کنند و بواسطه ٔ خوش ترکیبی قد و قامت معشوق را شعرا به آن تشبیه کنند. (انجمن آرا...
-
بنگل
لغتنامه دهخدا
بنگل . [ ب ُ گ ُ ] (اِ مرکب ) درخت گل . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || ثمر درخت گل . (برهان ) ثمر درخت گل که آنرا گلبن خوانند. (انجمن آرا). چنانکه درخت نار را ناربن گویند. (آنندراج ). میوه ٔ درخت گل . (ناظم الا...
-
بن
لغتنامه دهخدا
بن . [ ب ُ ] (اِ) بنیاد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). پایه . اساس . پای . اصل . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو بشنید ازو مرد داناسخن مر آن نامه را پاسخ افکند بن . فردوسی .ز دستور پرسیم یکسر سخن چو کاری نو افکند خواهیم ب...