کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناداری
لغتنامه دهخدا
ناداری . (حامص مرکب ) افلاس . فقر. تنگدستی . پریشان حالی . بی بضاعتی . تهیدستی . گدائی . (ناظم الاطباء). بی چیزی . نیاز. نیازمندی . محتاجی . صفت نادار.
-
جستوجو در متن
-
بی چیزی
لغتنامه دهخدا
بی چیزی . (حامص مرکب ) ناداری . تنگدستی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
ورشکستگی
لغتنامه دهخدا
ورشکستگی . [ وَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) افلاس . پریشانی و ناداری . (ناظم الاطباء).
-
بی کفنی
لغتنامه دهخدا
بی کفنی . [ ک َ ف َ ] (حامص مرکب ) نداشتن کفن . || فقر و ناداری بیش از حد.- امثال :ازبی کفنی زنده ایم . رجوع به کفن شود .
-
نداری
لغتنامه دهخدا
نداری . [ ن َ ] (حامص مرکب ) ناداری . بی نوائی . ندار بودن . فقر. تهیدستی . ندارائی .- امثال : نداری عیب نیست .|| ندار بودن . در قمار با هم ندار بودن . رجوع به ندار شود.
-
ناچیزی
لغتنامه دهخدا
ناچیزی . (حامص مرکب ) خردی . کوچکی . || بی قدری . بی مقداری . (ناظم الاطباء). || فقر. ناداری . بینوائی . بی چیزی . || نابودی . نیستی . (ناظم الاطباء). هلاک .
-
بی مالی
لغتنامه دهخدا
بی مالی . (ص مرکب ) فقر. نداشتن ثروت و مال . تهیدستی . ناداری : شد ز بی مکسبی و بی مالی ملک شه از مؤدیان خالی .نظامی .
-
ندارائی
لغتنامه دهخدا
ندارائی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) نداری . نادار بودن . ناداری . فقر. تهیدستی . مقابل دارائی . رجوع به دارائی شود : چنین زربفت وقت سوختن گفتا به دارائی ندارائی لباس عافیت باشد نه دارائی .؟
-
تلغوده
لغتنامه دهخدا
تلغوده .[ ت َ دَ ] (ع اِ) ریشه ای که بطور متوسط شبیه سیب زمینی است ولی طعمی ناگوار دارد و عرب بادیه نشین در هنگام ناداری و سختی آن را خورند. (از دزی ج 1 ص 151).
-
بی کلهی
لغتنامه دهخدا
بی کلهی . [ ک ُ ل َ ] (حامص مرکب ) بی کلاهی . سربرهنگی . || کنایه از ناداری منصب و مقام و مال و منال است : چه غم ز بی کلهی کآسمان کلاه من است زمین بساط و در و دشت بارگاه من است . حافظ.رجوع به کُله شود.
-
بی گوهری
لغتنامه دهخدا
بی گوهری . [ گ َ / گُو هََ ] (حامص مرکب ) بی اصلی . نانجیبی . بی پدر مادری . بی اصل و حسب بودن : یکی را ز کم گوهری دل بدردیکی را ز بی گوهری آه سرد. نظامی .|| ناداری . فقر. تهیدستی . و رجوع به گوهر شود.
-
ناخوردن
لغتنامه دهخدا
ناخوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص منفی ) نخوردن . امساک . بر اثر بیماری یا ناداری یا خست از خوردن امساک کردن : ز ناخوردنش چشم تاریک شدتن پهلوانیش باریک شد. فردوسی .ناخوردنت ار چه دلپذیر است زین یکدو نواله ناگزیر است . نظامی .که ز ناگفتنش خلل زایدیا ز...
-
فلاکت
لغتنامه دهخدا
فلاکت . [ ف َ ک َ ] (از ع ، اِ مص ) فلک زدگی و ناداری .(غیاث از فردوس اللغات ). و این مصدر جعلی است وضعکرده ٔ متأخرین . (غیاث ). نکبت . بدبختی . غالباً این مصدر را برساخته ٔ ایرانیان از کلمه ٔ فلک زده دانسته اند. (فرهنگ فارسی معین ). مصدر منحوت است ...
-
بیدولتی
لغتنامه دهخدا
بیدولتی . [ دَ / دُو ل َ ] (حامص مرکب ) بدبختی . نامساعدی بخت . ادبار : دانستم از بیدولتی من بوده است عیب اسب نیست . (تاریخ بخارای نرشخی ص 108). خجل شد که این بیدولتی ما نگر که من این فرزند را محرر کردم . (قصص الانبیاء ص 203).کس از بیدولتی کامی نیابد...