کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخواسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناخواسته
لغتنامه دهخدا
ناخواسته . [ خوا / خا ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) نطلبیده . تقاضا نکرده . بدون تقاضا. نخواسته . خواهش نکرده . درخواست نکرده . بی سؤال . بی طلب . بدون تمنا و درخواست : کلید در گنج آراسته بگنجور او داد ناخواسته . فردوسی .از غایت جود و کرم و برّ ...
-
جستوجو در متن
-
نخواسته
لغتنامه دهخدا
نخواسته . [ ن َ خوا / خا ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب )ناخواسته . || (ق مرکب ) بلااراده . بلاعمد.
-
نامطلوب
لغتنامه دهخدا
نامطلوب . [ م َ ] (ص مرکب ) طلب ناشده . خواسته نشده . ناخواسته . || نامقبول . ناپسند. ناپسندیده .
-
نطلبیده
لغتنامه دهخدا
نطلبیده . [ ن َ طَ ل َ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) ناخواسته . طلب ناکرده . || (ق مرکب ) بی آنکه بخواهند و تقاضا کنند و بطلبند.
-
کرتعة
لغتنامه دهخدا
کرتعة. [ ک َ ت َ ع َ ] (ع مص ) در امر بیهوده و ناخواسته افتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : کرتع اذا وقع فیما لایعنیه . (منتهی الارب ).
-
ناطلبیده
لغتنامه دهخدا
ناطلبیده . [ طَ ل َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) ناطلب . طلب ناکرده . ناخوانده . دعوت ناشده . || ناخواسته . نطلبیده . تقاضاناکرده . درخواست ناشده . بی آنکه بخواهند و درخواست کنند.- امثال :آب ناطلبیده مراد است .
-
متهجس
لغتنامه دهخدا
متهجس . [ م ُ ت َ هََ ج ْ ج ِ ] (ع ص ) نان فطیر ناخواسته یعنی بی خمیر . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). خبز متهجس ، یعنی نان فطیر که خمیر آن نرسیده باشد و متهجش با شین مصحف این کلمه است . (از اقرب الموارد). نان فطیر که خمیر آن برنیامده باشد. (ناظم الاط...
-
مقبولی
لغتنامه دهخدا
مقبولی . [ م َ ] (حامص ) پسندیدگی و شایستگی . مطبوعی و محبوبی . (از ناظم الاطباء) : به سرسبزی صبح آراسته به مقبولی نزل ناخواسته . نظامی .رای هندی را ندیمی بود هنرپرور... که از مقبولی و به نشینی چون انسان العین در همه ٔ دیده هاش جای کردند. (مرزبان نام...
-
خداناکرده
لغتنامه دهخدا
خداناکرده . [ خ ُ ک َ دَ / دِ ] (ق مرکب ) خدای ناکرده . خدای ناخواسته . خدا نکند که چنین شود : ز جذب دوستداریهای من در نیم ره ماندخداناکرده از طاق دل من گر کسی افتد. بوعلی (از آنندراج ).نمیدانم بعکس خود چه رو بنماید از خجلت خداناکرده گر افتم ز چشم هم...
-
ناخواه
لغتنامه دهخدا
ناخواه . [ خوا / خا ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) بی میل و اراده . بی اختیار. بی خواست . (ناظم الاطباء). ناخواسته . (فرهنگ نظام ). کنایه از کاری بود که نه بخواست و اختیار کسی به فعل آید. (انجمن آرا). بدون اراده . کراهةً. اجباراً. به طور عدم میل و رغبت . (ن...
-
کریه
لغتنامه دهخدا
کریه . [ ک َ ] (ع ص ) ذوالکراهة. (اقرب الموارد). قبیح و ناپسند داشته . (ناظم الاطباء). ناپسند و ناخوش داشته . (منتهی الارب ). رویی که دشوار بود دیدن آن از زشتی . (از مهذب الاسماء). زشت . ناپسند. ناخوش داشته . ناگوار. ناپاک . نفرت انگیز. چرکین . (ناظم...
-
ناکرده
لغتنامه دهخدا
ناکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نکرده . مقابل کرده : بدو گفت کسری ز کرده چه به چه ناکرده از شاه و از مرد که . فردوسی .وگر بازگردم از این رزمگاه شوم رزم ناکرده نزدیک شاه . فردوسی .ناکرده را کرده مشمار. (خواجه عبداﷲ انصاری ). کار ناکرده را مزد نب...
-
گشنیز
لغتنامه دهخدا
گشنیز. [ گ ِ ] (اِ) در پهلوی گشنیج = گشنیز کردی کشنیش و کشنش (کریاندر، فرانسوی ) . گشنیز گیاهی است از تیره ٔ چتریان که برگهای تازه ٔ آن خوراکی و دانه های وی تقریباً کروی و جوهر مخصوصی دارد که بسیار تند است . گشنیج . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ر...
-
داده
لغتنامه دهخدا
داده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از دادن . مبذول . بخشیده . عطا کرده : دل بمهر امیر دادستم کس نگوید که داده باز ستان . فرخی .چون کریمان کز عطای داده نسیانشان بودعفو حق را از خطای خلق نسیان دیده اند. خاقانی .آخر آن بوسه که روزی دادی داده را روز د...