کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخن تیز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناخن تیز کردن
لغتنامه دهخدا
ناخن تیز کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از طمع زیادتی کردن و توقع بیجا داشتن . (آنندراج ) (بهار عجم ). طمع در چیزی بستن .
-
واژههای مشابه
-
شکسته ناخن
لغتنامه دهخدا
شکسته ناخن . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ خ ُ ] (ص مرکب ) عبارت از بی قوت و بی استعداد است . (غیاث ) (آنندراج ).
-
ناخن انداختن
لغتنامه دهخدا
ناخن انداختن . [ خ ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) ناخن رساندن بر ساز و امثال آن . پنجه بر تار و رباب و چنگ زدن : ذره و خورشید گر در رقص آید دور نیست ناخن مضراب بر تار رباب انداختیم . ابونصرنصیرای بدخشانی (از آنندراج ).|| ناخن گرفتن . به ضرب چوب ناخن دست و پای...
-
ناخن بگرفته
لغتنامه دهخدا
ناخن بگرفته . [ خ ُ ن ِ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) ناخنی که سرش را چیده باشند. (آنندراج ). ناخن گرفته . ناخنی که چیده و کوتاه شده باشد.
-
ناخن پراندن
لغتنامه دهخدا
ناخن پراندن . [ خ ُ پ َ دَ ] (مص مرکب ) و ناخن پریدن ؛ کف پای زدن و چوب زدن که ناخن از آن خود بخود میپرد. (بهارعجم ) (آنندراج ) : تا صبا ناخن گل را نپرانده ست به خاربر دل تنگ خود از خاک دری بگشایند. صائب (از آنندراج ).زحمت خود می دهد هر کس دل آزاری ک...
-
ناخن پریان
لغتنامه دهخدا
ناخن پریان . [ خ ُن ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از صدف باشد وآن شبیه است به ناخن و بسیار خوشبوی می باشد و عربان اظفارالطیب خوانندش و در عطریات و دواها بکار برند.اگر قدری از آن در زیر زنی که حیض او بند شده باشد دود کنند روان گردد. (برهان قاط...
-
ناخن تراشیدن
لغتنامه دهخدا
ناخن تراشیدن . [ خ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) ناخن گرفتن از بن انگشتان . ناخن برآمده را گرفتن . (از ناظم الاطباء).
-
ناخن خوش
لغتنامه دهخدا
ناخن خوش . [ خ ُن ِ خوَش ْ / خُش ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ناخن پریان و آن نوعی از صدف باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به ناخن پریان شود.
-
ناخن دخل
لغتنامه دهخدا
ناخن دخل . [ خ ُ ن ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ایراد و اعتراض . (آنندراج ) (بهارعجم ) : خیال نازکم را نیست تاب ناخن دخلی غنی هرگز نباشد طاقت نشتر رگ گل را.ملاطاهر غنی (از آنندراج ).
-
ناخن دیو
لغتنامه دهخدا
ناخن دیو. [ خ ُ ن ِ وْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی ناخن خوش است که نوعی از صدف باشدبغایت خوشبوی . (برهان قاطع) (آنندراج ) : ناخن دیو را پریرویان چونکه در زیر خویش دود کنندصرع را نافع آید وگرددحیض ایشان گشاده سود کنند. یوسف طبیب (از آنندراج ).ر...
-
ناخن رساندن
لغتنامه دهخدا
ناخن رساندن . [ خ ُ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) ناخن زدن . ناخن خلانیدن . خراشیدن : حسن بر ساز محبت چو رساند ناخن ناله ساز است ، چه از نقره چه از آهن تار. درویش واله هروی (از آنندراج ).خونابه ٔ دل آتش یاقوت گداز است مگذار به این آبله ناخن برسانیم .صائب (...
-
ناخن روز
لغتنامه دهخدا
ناخن روز. [ خ ُ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان قاطع) (آنندراج ). آفتاب . (شمس اللغات ) : برنده ناخنه ٔ چشم شب به ناخن روزکننده ناخن روز از حناء صبح خضاب .خاقانی .
-
ناخن گذاشتن
لغتنامه دهخدا
ناخن گذاشتن . [ خ ُگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از کمال خوف و هراس خوردن و مغلوب و ناتوان گردیدن . (آنندراج ). کنایه از کمال بیم و عجز. (غیاث اللغات از چراغ هدایت ) : من کیم صائب که دست از آستین بیرون کنم در بیابانی که ناخن میگذارد شیرها.صائب (از آنندر...
-
ناخن گرفته
لغتنامه دهخدا
ناخن گرفته . [ خ ُ ن ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) ناخنی که سرش را چیده باشند. (آنندراج ). ناخن کوتاه شده . ناخنی که آن را چیده و کوتاه کرده اند : بی یاوری چه کار گشاید ز دست کس از ناخن گرفته گره وا نمی شود. میریحیی کاشانی (از آنندراج )...