کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناخلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناخلف
لغتنامه دهخدا
ناخلف . [ خ َ ل َ ] (ص مرکب ) کودک بدرفتار و بی ادب . نااهل . نالایق . (آنندراج ). شریر. بدذات . (ناظم الاطباء). فرزند غیرصالح . فرزند بد : بنگر چه ناخلف پسری کز وجودتودارالخلافه ٔ پدر است ایرمان سرا. خاقانی .و مقاصد و اغراض وزرای وزرسگال آن است که چ...
-
جستوجو در متن
-
آدمزاده
لغتنامه دهخدا
آدمزاده . [ دَ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آدمیزاد. آدمیزاده . فرزند آدم ابوالبشر. انسان :آخر آدمزاده ای ای ناخلف چند پنداری تو پستی را شرف ؟مولوی .
-
سرفوج
لغتنامه دهخدا
سرفوج . [ س َ ف َ / فُو ] (اِ مرکب ) مهتر و رئیس . (آنندراج ). رئیس فوج . فرمانده فوج : این ناخلف بد این همه نامردی و لجاج گشته بهادر و شده سرفوج و نامدار.ارادتخان واضح (از آنندراج ).
-
محرض
لغتنامه دهخدا
محرض . [ م ُ رِ ](ع ص ) نعت فاعلی از احراض . بیماری گدازنده مرد را چنانکه نزدیک به مرگ رساند. || کسی که پدر فرزند ناخلف گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
سردمدار
لغتنامه دهخدا
سردمدار. [ س َ دَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) پاتوغدار. (یادداشت مؤلف ). || رئیس و پیشوای مردم . (یادداشت مؤلف ). || پلیس سرگذر. (یادداشت مؤلف ). || نوعی دشنام که پدران و مادران به پسران ناخلف دهند. (یادداشت مؤلف ). سخت رذل و پست . (یادداشت مؤلف ).
-
نااهلی
لغتنامه دهخدا
نااهلی . [ اَ ] (حامص مرکب ) نااهل بودن . اهلیت نداشتن . بی لیاقتی و ناسزاواری . نداشتن شایستگی . || ناخلف بودن . || ناکسی . فرومایگی : و اگر دیگری چون رضا(ع ) با دیگری بسازد و صلحی کند... آن را بمداهنه وبی حمیتی و نااهلی منسوب سازد. (کتاب النقض ص 36...
-
احراض
لغتنامه دهخدا
احراض . [ اِ ] (ع مص ) پدر فرزند ناخلف شدن . (منتهی الارب ). فرزند بد زادن . (تاج المصادر). || سخت بیمارکردن . (زوزنی ). بیمار افکندن . (منتهی الارب ): احرضه اﷲ. || نزار کردن عشق مردم را. (زوزنی ). || گداختن بدن را و نزدیک بمرگ کردن . || خداوندِ معده...
-
بدپسر
لغتنامه دهخدا
بدپسر. [ ب َ پ ِ س َ ] (ص مرکب ) پسر ناخلف . پسر نااهل : هر بدپسر که نیک شود روزی آن گه شود که نیک پدر مرده . (از سندبادنامه ص 71).- بدپسران خانه کن ؛ ناخلفان و آنانکه خانه ٔ پدر را خشت خشت بکنند و بفروشند. (آنندراج ).
-
عاق
لغتنامه دهخدا
عاق . [ عاق ق ] (ع ص ) ناخوش دارنده . (منتهی الارب ). || آزاردهنده ٔ پدر و مادر و نافرمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرکش با مادر و پدر. (غیاث اللغات ). ج ، عاقون و عَقَقه و اَعقّه و این نادر است . (از اقرب الموارد) : فرزند عاق ریش پدر گیرد ابتدافح...
-
ایرمان سرا
لغتنامه دهخدا
ایرمان سرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) ایرمان سرای . خانه و سرای عاریتی . (برهان ). خانه ٔ کرایه ای و عاریتی . (ناظم الاطباء). ایرمان سرای مهمان سرای مستعمل است : یارب چه ناخلف پسری کز وجود تودارالخلافه ٔ پدر است ایرمانسرای . خاقانی .در ایرمانسرای جهان نیست ...
-
بی نوکر
لغتنامه دهخدا
بی نوکر. [ ن َ / نُو ک َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نوکر) بدون خدمتکار. صاحب غیاث اللغات و بتبع اوآنندراج گوید: بمعنی شخص نوکری پیشه که بجایی نوکر نباشد غلط است . بمعنی صحیح نانوکرست چه لفظ نا برای نفی بر مشتقات و صفات آید چنانچه اسم فاعل و اسم مفعول و صف...
-
خانه کن
لغتنامه دهخدا
خانه کن . [ ن َ / ن ِ ک َ ] (نف مرکب ) مسرف . خانه براندازنده . ناخلف . مدبر که خانه ٔ پدر براندازد. (شرفنامه ٔ منیری ). خانه ویران کننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). خانه روب : ما که و اختیار چه کاین شجره است آن ما...
-
تاج خان افغان
لغتنامه دهخدا
تاج خان افغان . [ ن ِ اَ ] (اِخ ) مؤلف تاریخ شاهی آرد:... تاج خان افغان که از جانب سلطان ابراهیم لودی حاکم چنار بود زنی داشت لادملک نام که مصور قضاچون او صورتی زیبا بر تخته ٔ هستی نکشیده بود... تاج خان بدو میل خاطر بغایت داشت و تمام خزانه و اموال بد...
-
ناشایسته
لغتنامه دهخدا
ناشایسته . [ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) نالایق . (آنندراج ). نامناسب . نالایق . آنکه سزاوار و مستحق نباشد. (ناظم الاطباء). که شایسته و لایق ودرخور نیست . || ناخلف . نااهل . ناسزاوار : گفت کار این پادشاهی دریاب و ضایع مکن تا نام پدران ما زنده گردد و ما...