کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناحق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناحق
لغتنامه دهخدا
ناحق . [ ح َ ق / ح َ ق ق ](ص مرکب ، اِ مرکب ) ناراستی . ناراست . باطل . دروغ . کذب . (ناظم الاطباء). بیهوده : باطل باشد و ناحق . (لغت فرس اسدی ص 459). آنچه که حق و درست نیست : نباشد خوب اگر ز آن پس که شستم دل به آب حق که جان روشنم هرگز به ناحقی بیالا...
-
واژههای مشابه
-
ناحق گفتن
لغتنامه دهخدا
ناحق گفتن . [ ح َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بخلاف حق گفتن . زورگوئی .
-
ناحق شناس
لغتنامه دهخدا
ناحق شناس . [ ح َ ش ِ ] (نف مرکب ) ناسپاس . بی وفا. نمک بحرام . بی داد. (ناظم الاطباء). ناسپاس و بی وفا. (آنندراج ) : ایزد عز ذکره همه ناحقشناسان کفار نعمت را بگیراد. (تاریخ بیهقی ص 475).
-
حرف ناحق
لغتنامه دهخدا
حرف ناحق . [ ح َ ف ِ ح َق ق / ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن باطل . در مقابل حرف حق .
-
خون ناحق
لغتنامه دهخدا
خون ناحق . [ ن ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کشتنی که از روی حق نبود. خونی که ازروی ظلم ریخته شود. قتلی که مقتول آن مظلوم باشد.
-
واژههای همآوا
-
ناهق
لغتنامه دهخدا
ناهق . [ هَِ ] (ع اِ) جای برآمدن نهاق از گلوی خر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). مخرج نهاق از حلق حمار. مخرج آواز حمار. ج ، نواهق . || حمار. (معجم متن اللغة). خر. (فرهنگ خطی ). خر نر. (غیاث اللغا...
-
جستوجو در متن
-
ناحقشناسی
لغتنامه دهخدا
ناحقشناسی . [ ح َ ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل ناحق شناس . ناسپاسی . بی وفائی . رجوع به ناحق شناس شود.
-
عمیسة
لغتنامه دهخدا
عمیسة. [ ع َ س َ ] (ع اِ) یمین ناحق . (منتهی الارب )(آنندراج ). سوگند به ناحق . (ناظم الاطباء). گویند: حلف علی العمیسة و العمیسیة؛ یعنی بر ناحق سوگند خورد. (از اقرب الموارد). عمیسیة. رجوع به عمیسیة شود.
-
عمیسیة
لغتنامه دهخدا
عمیسیة. [ ع َ سی ی َ ] (ع اِ) یمین ناحق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سوگند به ناحق . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عمیسة. رجوع به عَمیسة شود.
-
نادین
لغتنامه دهخدا
نادین . (ص مرکب ) ناحق . به خلاف دین . به خلاف حق : وفات یزدجرد در سال هشتم بود از طغیان نادین ناحق عثمان . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 112).
-
شهاد
لغتنامه دهخدا
شهاد. [ ش َ ] (ص ، اِ) هرچیز منعکرده شده و نامشروع و ناحق . (ناظم الاطباء).
-
غارغار
لغتنامه دهخدا
غارغار. (اِ صوت ) حکایت صوت کلاغ .- غارغار کردن کسی را ؛ به جماعت او را نکوهش کردن (و غالباً به ناحق ).