کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناجنس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناجنس
لغتنامه دهخدا
ناجنس .[ ج ِ ] (ص مرکب ) بدسرشت . بدنژاد. بی تربیت . بی ادب . (ناظم الاطباء). شخص بدذات . بدکردار. (فرهنگ نظام ). غیر مهذب . بی ادب . (آنندراج ). پست . سفله . ناباب . نااهل .ناجور. نامناسب . ناهم جنس . مقابل همجنس : از صحبت ناجنس و خسان دست نداری تا ...
-
جستوجو در متن
-
هم کت
لغتنامه دهخدا
هم کت . [ هََ ک َ ] (ص مرکب ) همنشین . هم صحبت . مصاحب : امان از هم کت ناجنس . (یادداشتهای مؤلف ).
-
گرگ در پیرهن داشتن
لغتنامه دهخدا
گرگ در پیرهن داشتن . [ گ ُ دَ هََ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از صحبت با ناجنس داشتن . (آنندراج ) : ناسازگاریی هست در خوی گلعذاران کو یوسفی که گرگی در پیرهن ندارد.صائب (از آنندراج ) (بهار عجم ).
-
پیر صحبت
لغتنامه دهخدا
پیر صحبت . [ رِ ص ُ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرشد. راهنما. دلیل . پیر طریقت : نخست موعظه ٔ پیر صحبت این حرفست که از مصاحب ناجنس احتراز کنید.حافظ.
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . [ ] (اِخ ) کیسه دوزبوده و از جمله ٔ خوش طبعان زمان و این مقطع ازوست :با زین که منعت کند از صحبت ناجنس بیگانه چنانی که غم خویش نداری .(مجالس النفائس ، در ذکر کسانی که در آخر زمان علیشیر نوائی بوده اما بملازمت ایشان مشرف نشده اند). رجوع به مجالس ...
-
ناجنسی
لغتنامه دهخدا
ناجنسی . [ ج ِ ] (حامص مرکب ) عمل ناجنس . بدجنسی . || بدی جنس . نااصلی . نامرغوبی . اصل و مرغوب نبودن جنس : از چه خیزد در سخن حشو؟ از خطابینی طبعوز چه باشد پرزه بر دیبا؟ ز ناجنسی لاس . انوری .|| از جنس دیگر [ بودن ] . (فرهنگ نظام ). ناهمجنسی .
-
خیره درای
لغتنامه دهخدا
خیره درای . [ رَ / رِ دَ ] (نف مرکب ) هرزه درای . بی عقل . (آنندراج ). بیهوده گوی ، یاوه گوی . گزافه گوی . گزافه درای : تا چه گنه کردم که روزگارم بعقوبت آن در سلک صحبت چنین ابلهی خودرای ناجنس خیره درای ... مبتلی گردانیده است . (گلستان ).
-
شیون کردن
لغتنامه دهخدا
شیون کردن . [ شی وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناله و افغان کردن . گریه و زاری نمودن . (یادداشت مؤلف ) : ز بس کو همی شیون و ناله کردهمه خلق را چشم پرژاله کرد. فردوسی .که من بر دل پاک شیون کنم به آید که از دشمنان زن کنم . فردوسی .پشوتن چنین گفت با مادرش که ...
-
خودرای
لغتنامه دهخدا
خودرای .[ خوَدْ / خُدْ ] (ص مرکب ) خودسر. (ناظم الاطباء). مستبد. مستبد برأی . کله شق . لجباز. لجوج . عنود. یک پهلو. یک دنده . سرسخت . (یادداشت بخط مؤلف ) : دل خودرای مرا لاغرکانند مطیعمن ندانم چه کنم با دل یا رب زنهار. فرخی .نکنند آنچه رأی و کام ک...
-
چاک زدن
لغتنامه دهخدا
چاک زدن . [ زَ دَ] (مص مرکب ) دریدن . پاره کردن . شکافتن : ره جیب جانها رفو میزندبنازم به چاکی که او میزند. ظهوری (از آنندراج ). || دریدن گریبان یا جامه در ماتمی از شدت اندوه و المی . دریدن لباس به نشانه ٔغم و اندوه عظیم یا ترس یا تظلم : نیکعهدی در ز...
-
مصاحب
لغتنامه دهخدا
مصاحب . [ م ُ ح ِ ] (ع ص ) مصاحبت کننده . یار و رفیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یار. همدم . دوست . هم صحبت و هم نشین و همدم و ملازم . (ناظم الاطباء). هم نشین . همراه . هم صحبت . معاشر. همکت . ندیم . (یادداشت مؤلف ) : پسر برادرش یاقو...
-
بنیاد نهادن
لغتنامه دهخدا
بنیاد نهادن . [ ب ُ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) شالده نهادن . تأسیس . (فرهنگ فارسی معین ). تأسیس . (ترجمان القرآن ) (دهار). بنیاد کردن . (آنندراج ) : معابد و کنیسه های ایشان خراب کرد و بجای آن ، مساجد بنیاد نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول ص 26).چو ب...
-
جنس
لغتنامه دهخدا
جنس . [ ج ِ ] (ع اِ) قسمت و گونه از هر چیزی از مردم و جز آن و آن اعم از نوع است ، پس ابل (شتر) جنس است از بهایم . (منتهی الارب ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). قسمتی از هر چیز و جمعآن اجناس است و جنس اعم است از نوع ، چنانکه گویند حیوان جنس است و انسان نوع ...
-
ولد
لغتنامه دهخدا
ولد. [ وَ ل َ ] (ع اِ) وُلد. وِلد. وَلد. فرزند. (منتهی الارب ).بچه . (کشاف اصطلاحات الفنون ). فرزند، خواه نرینه باشد خواه مادینه . واحد و جمع در وی یکسان است و گاهی جمع آن اولاد و وِلدة و اِلدة به کسر هر دو و ولد به ضم آید. (از اقرب الموارد) (منتهی ا...