کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناتمام ماند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ناتمام عیار
لغتنامه دهخدا
ناتمام عیار. [ ت َ ] (ص مرکب ) صفت زر و سیم مغشوش و ناسره . که عیارش تمام نیست : به سوق صیرفیان در حکیم را آن به که بر محک نزند سیم ناتمام عیار.سعدی .
-
جرعه ٔ ناتمام
لغتنامه دهخدا
جرعه ٔ ناتمام . [ ج ُ ع َ / ع ِ ی ِت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آشام ناقص : جان خاک تو شد که خاک راهم از جرعه ٔ ناتمام روزی است .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
شیخی کرمانی
لغتنامه دهخدا
شیخی کرمانی . [ ش َ خی ِ ک ِ ] (اِخ ) از شعرای سلطان مراد ثانی . او راست دیوانی بترکی و خردنامه و منظومه ای ترکی که برای محمدبن یلدرم کرده . خسرو و شیرین ، مثنوی ترکی که به امر سلطانمرادبن سلطان محمد نظام کرده ولیکن ناتمام ماند وبرادرش جمال آنرا کامل...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) ابن صباح . یکی از حذاق منجمین در علوم هیئت و احکام و از اوست : کتاب برهان صنعةالاسطرلاب . و این کتاب ناتمام ماند و برادر محمد، ابراهیم آن را به پایان برد. کتاب عمل نصف النهار بقسیة واحدة بالهندسة، رساله در صنعت رخامات ....
-
قصرالشمع
لغتنامه دهخدا
قصرالشمع. [ ق َ رُش ْ ش َ ] (اِخ ) قصری بوده است در فسطاط مصر پیش از آنکه مسلمانان آنجا را شهر کنند، و آن را ایرانیان پس از غلبه ٔ بر روم و تصرف شام و مصر ساختند و در آن آتشکده ای قرار دادند ولی بنای آن ناتمام ماند و چون رومیان غلبه کردند آن را تمام ...
-
جامع گیلان
لغتنامه دهخدا
جامع گیلان . [ م ِ ع ِ ] (اِخ ) مسجدی است در رشت که به اسم جامع خوانده میشود بانی آن را برخی پدر و عده ای دیگر مادر هدایت اﷲخان رشتی میدانند ولی حق این است که بانی آن معلوم نیست . در 1270 هَ .ق . جمعی بتعمیر و توسعه ٔ آن پرداختند و در اثر درگذشت آنان...
-
پشت بند
لغتنامه دهخدا
پشت بند. [ پ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) دیواری کوتاه در پی دیواری بلند برای نگاه داشتن آن از افتادن . بنائی پشت دیوار تا برپای ماند. || مدد. معین . ردیف . || ذخیره در سپاهی . || طعام دوم که در چلوکبابی ها آرند کمتر از اَوّلی . بار دوم چلوکباب در دکانهای چلوپ...
-
پاناما
لغتنامه دهخدا
پاناما. (اِخ ) (تنگه ٔ...) تنگه ٔ میان اقیانوس اطلس و اقیانوس کبیر. طول آن 250 هزارگز و عرض 70 هزارگز است و امریکای شمالی و جنوبی را بهم پیوندد و راه آهن کُلُن به پاناما ازآن گذرد. در این تنگه ترعه ای است که دو اقیانوس را به یکدیگر متصل کند. حفر این ...
-
باغ شاهزاده
لغتنامه دهخدا
باغ شاهزاده . [ غ ِ دَ / دِ ] (اِخ ) باغی است خوش هوا در نزدیک ماهان کرمان . باغ شاهزاده ٔ ماهان از محدثات عبدالحمید میرزا ناصرالدوله فرزند فیروز میرزا است که بعد از 1296 هَ . ق . بحکومت کرمان رسید. (از مقدمه ٔ تاریخ کرمان ص قنه = 155). بنا و سازنده ...
-
نیم کاره
لغتنامه دهخدا
نیم کاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) مزدور. (آنندراج ) (برهان قاطع). نیم کار. (آنندراج ). ظاهراً نیمه کاره به معنی آنکه با نیمه ٔ آجر کار کند. فعله . (فرهنگ نظام ) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || شاگرد. (برهان قاطع). رجوع به نیم کار شود. || ناتمام . (بر...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن بن اسماعیل السکونی الکندی النسابة مکنی به ابوعبداﷲ. او از خواص مکتفی و مقتدر بود و ابوالحسن محمدبن جعفربن النجار الکوفی در تاریخ کوفه ذکر او آورده است و گوید او در ادب از شاگردان ثعلب و ملیح المجلس و حسن الترسل و ممکّن...
-
بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب َ] (ع مص ) بریدن . (ترجمان علامه جرجانی ) (زوزنی ) (صراح اللغه ). از بیخ برکندن . (آنندراج ). || بریدن دم . (منتهی الارب ). دم بریدن ، و دم بریده را ابتر گویند. || بریدن شریان را بتر گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نزد اطباء بریدن عروق و اعصاب...
-
جهشیاری
لغتنامه دهخدا
جهشیاری . [ ] (اِخ ) محمدبن عبدوس ، مکنی به ابوعبداﷲ. یکی از نویسندگان است . ابن ندیم نام و نسب و کنیت او را بنحو مزبور آورده و گوید: وی یکی ازنویسندگان اخباری و مترسل است . او راست : 1 - الوزراء و الکُتّاب . 2 - میزان الشعر و الاشتمال علی انواع العر...
-
ابوبکر
لغتنامه دهخدا
ابوبکر. [اَ بو ب َ ] (اِخ ) محمدبن قاسم ابی محمدبن بشار انباری . از مردم انبار. او عربیت از پدر خویش و از ابی جعفر احمدبن عبید و نحو را از ابی العباس ثعلب فراگرفت و اعلم از پدر بود در نهایت فطنت و ذکاء و جودت قریحه و در حضور بدیهه و سرعت جواب زبان زد...