کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چوره ناب
لغتنامه دهخدا
چوره ناب . [ چ ُ رَ ](اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان . 345 تن سکنه دارد. آب از قنات و چشمه . محصولاتش غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
چله ناب
لغتنامه دهخدا
چله ناب . [ چ ِل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوزمدل بخش ورزقان شهرستان اهر که در 14 هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر واقع است . کوهستانی و معتدل است و 276 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات و حبوبات .شغل اهالی زراعت ، گله داری و بافتن جاجیم و...
-
واژههای همآوا
-
نعب
لغتنامه دهخدا
نعب . [ ن َ ] (ع ص ) ریح نعب ؛ باد تند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سریعةالممر. (اقرب الموارد). || (مص ) بانگ کردن [ غراب ] . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از المنجد). بانگ کردن کلاغ . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بانگ کردن مؤ...
-
نعب
لغتنامه دهخدا
نعب . [ ن ُ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناعبة. (ناظم الاطباء).
-
نعب
لغتنامه دهخدا
نعب . [ ن ُ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نعوب . رجوع به نَعوب شود. || ج ِ نَعّابَة. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
نیوب
لغتنامه دهخدا
نیوب . [ ن ُ ] (ع اِ) جمع ناب است . رجوع به ناب شود.
-
نویب
لغتنامه دهخدا
نویب . [ ن ُ وَ ] (ع اِمصغر) تصغیر ناب است بر رأی سیبویه . (از منتهی الارب ). رجوع به ناب شود.
-
نییب
لغتنامه دهخدا
نییب . [ ن ُ ی َی ْب ْ ] (ع اِمصغر)تصغیر ناب است . (از منتهی الارب ). رجوع به ناب شود.
-
نبی
لغتنامه دهخدا
نبی . [ ن ُب ْ با ] (ع اِ) ج ِ ناب ، بمعنی پشته . (از منتهی الارب ). رجوع به ناب شود.
-
اناییب
لغتنامه دهخدا
اناییب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ناب . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به ناب شود.
-
جلغاء
لغتنامه دهخدا
جلغاء. [ ج َ ] (ع ص ) ناب جلغاء؛ یعنی افتاده دندانها. (منتهی الارب ). || شترکلانسال افتاده دندانها و ناب . (از اقرب الموارد).
-
میم
لغتنامه دهخدا
میم . (ع اِ) نبیذ. (مهذب الاسماء). شراب ناب . (آنندراج ) (برهان ). شراب صاف و خالص و شراب ناب . (ناظم الاطباء).
-
جلطاء
لغتنامه دهخدا
جلطاء. [ ج َ ] (ع ص ) نرم و سست . گویند: ناب جلطاء. (منتهی الارب ).
-
نیاب
لغتنامه دهخدا
نیاب . (ع اِ) دندانهائی که در میان دندان آسیا و دندان پیشین واقع شده اند. جمع ناب است چنانکه دیار جمع دار است .(از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). رجوع به ناب شود.