کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نابودی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نابودی
لغتنامه دهخدا
نابودی . (حامص مرکب ) نیستی . عدم . معدومی . زوال . فناء. نفاد. اضمحلال . از بین رفتن . فنا شدن . معدوم شدن .
-
جستوجو در متن
-
بر زمین افکندن
لغتنامه دهخدا
بر زمین افکندن . [ ب َ زَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر زمین زدن .به پستی و حقارت و نیستی و نابودی رساندن کسی را.
-
ناچیزی
لغتنامه دهخدا
ناچیزی . (حامص مرکب ) خردی . کوچکی . || بی قدری . بی مقداری . (ناظم الاطباء). || فقر. ناداری . بینوائی . بی چیزی . || نابودی . نیستی . (ناظم الاطباء). هلاک .
-
انتفا
لغتنامه دهخدا
انتفا. [اِ ت ِ ] (از ع ، اِمص ) نیستی و ناپدیدی . (ناظم الاطباء). نیستی . نابودی . (فرهنگ فارسی معین ). || نفی شدگی . || دورکردگی . (ناظم الاطباء).
-
افنا
لغتنامه دهخدا
افنا. [ اِ ] (از ع ، اِمص ) نیستی . نابودی . نابودکردگی . (ناظم الاطباء): افنای کفار کردن ؛ نیست و نابود کردن کفار. (ناظم الاطباء). افناء. رجوع به این کلمه شود.
-
زوپی ریون
لغتنامه دهخدا
زوپی ریون . [ زُیُن ْ ] (اِخ ) والی تراکیه در دوران اسکندر بود که پس از نابودی وی و قشونش بر اثر رعد و برق و طوفان ، تراکیه از تصرف مقدونیها خارج شد. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1881 شود.
-
شونده
لغتنامه دهخدا
شونده . [ ش َ وَ دَ / دِ ] (نف ) یعنی هستی یابنده ، چه شدن بمعنی بودن است و بود هستی و نابودی نیستی . (از انجمن آرا ذیل شوندان ). هستی یابنده . || انجام گردنده . || رونده . مقابل آینده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مهلکت
لغتنامه دهخدا
مهلکت . [ م َ ل َ ک َ ] (ع اِ) مهلکة. مهلکه . جای هلاکت و نابودی : باشد که به حیلت از این مهلکت و خطر نجات یابم و برهم . (سندبادنامه ص 327). رجوع به مهلکه شود.
-
مین
لغتنامه دهخدا
مین . (فرانسوی ، اِ) دستگاهی مصنوع از نوع سلاحهای جنگی محتوی مواد منفجرشونده که در مسیر یا محل عبور و پیشروی دشمن زیر خاک یا زیر آبهای کم عمق پنهان سازند تا با برخورد شخص یا چیزی بدان منفجر شود و موجب نابودی مهاجم گردد.
-
محالات
لغتنامه دهخدا
محالات . [م ُ ] (ع ص ، اِ) چیزهای محال ، و امکان ناپذیر. (ناظم الاطباء). ج ِ محال . امر نابودی که بودن آن ممکن نباشد. (آنندراج ). || سخنان بیهوده و باطل و بی سروبن . یاوه : مترس از محالات و دشنام دشمن که پرژاژ باشد همیشه تغارش .ناصرخسرو.
-
انارشیسم
لغتنامه دهخدا
انارشیسم . [ اَ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح سیاسی ) طرفداری از هرج و مرج . جانبداری از اغتشاش . || در اصطلاح سیاسی ، مسلکی که سعادت بشر را در نابودی حکومتها و قوانین آنها و هرج و مرج و اغتشاش را وسیله ٔ پیشرفت بسوی مقصود میداند. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
آدرنگ
لغتنامه دهخدا
آدرنگ . [ رَ ] (اِ) رنج . محنت . آفت : از چشم بد ای مرا چو دیده یک روز مباد آدرنگت . سنائی . || نیستی و نابودی و زوال : مهرگان بر تو مبارک باد از گشت سپهرجاه تو بی عیب باد و عمر تو بی آدرنگ . معزی .|| خدوک . غم . اندوه . || دمار. هلاک . || (ص ) روشن ...
-
تهلکة
لغتنامه دهخدا
تهلکة. [ ت َ ل ُ ک َ ] (ع اِ) هرچه انجامش هلاکت باشد و نیستی . منه قوله تعالی : و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة. (قرآن 2 / 195). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هلاکت و نیستی و نابودی . (ناظم الاطباء). هلاکت .نیستی . نیست شدن . (یادداش...
-
فناء
لغتنامه دهخدا
فناء. [ف َ ] (ع اِمص ) خلاف بقاء. (از اقرب الموارد). نیستی .نابودی . (یادداشت مؤلف ) : ینال باسباب الفناء بقأها. (تاریخ بیهقی ). || (مص ) سپری شدن . (منتهی الارب ). عدم . (اقرب الموارد). نابود شدن . نیست شدن . نیست گردیدن . (یادداشت مؤلف ). نیست ش...