کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نابالغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نابالغ
لغتنامه دهخدا
نابالغ.[ ل ِ ] (ص مرکب ) کودک . آن که هنوز به سن تمیز نرسیده باشد. (آنندراج ). نارسیده . کودکی که به سن بلوغ و رشد نرسیده باشد. (ناظم الاطباء). صغیر. خواب نادیده . به حد مردان نرسیده . به حد زنان نرسیده : شنیدم که نابالغی روزه داشت به صد محنت آورد رو...
-
جستوجو در متن
-
نابالغی
لغتنامه دهخدا
نابالغی . [ ل ِ ] (حامص مرکب ) صفت نابالغ. نابالغ بودن . نارسیدگی . صغر. || نادانی . بی تمیزی .
-
غلام پیشخدمت
لغتنامه دهخدا
غلام پیشخدمت . [ غ ُ م ِ خ ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیشخدمت نابالغ. پسر نابالغ از شاهزادگان یا رجال درباری که در اندرون خدمت شاه کردی از قبیل قلیان بردن و آفتابه و گلدان گذاشتن و امثال آن .
-
اهیجنة
لغتنامه دهخدا
اهیجنة. [ اُ هََ ج ِ ن َ ] (ع ص ) غلمةاهیجنة؛ کودکان نابالغ که دختران نارسیده دهند ایشان را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پسران نابالغ که بزناشویی دختران صغیر دهند. (از اقرب الموارد).
-
حجر
لغتنامه دهخدا
حجر. [ ح ِ ] (ع مص ) بازداشتن کسی را از تصرف در مال خویش ، چونانکه داور دیوانه و نابالغ را. (غیاث ). و رجوع به حَجر مصدر شود.
-
نامکلف
لغتنامه دهخدا
نامکلف . [ م ُ ک َل ْ ل َ ] (ص مرکب ) به تکلیف نارسیده . نابالغ. که شرعاً حکمی بر او نیست . || غیرمتعهد. غیرملتزم . غیرمسؤول .
-
خواب نادیده
لغتنامه دهخدا
خواب نادیده . [ خوا / خا دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از کودک نابالغ. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بحد مردان یا زنان نرسیده . نابالغ. صغیر. محتلم نشده . (یادداشت مؤلف ) : ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف مرکبان داغ ناکرده قطار اندر قطار.فرخی .
-
نرسیده
لغتنامه دهخدا
نرسیده . [ن َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل رسیده به معنی واصل شده . رجوع به رسیده شود. || کال . نارسیده . نارس . ناپخته . نپخته . || نابالغ.
-
نارسید
لغتنامه دهخدا
نارسید. [ رَ ] (ن مف مرکب ) نرسیده . کال . نارس . نارسیده . || کودک . نابالغ. تازه سال . اندک سال : چو افراسیابش به هامون بدیدشگفتید از آن کودک نارسید. فردوسی .کس اندر جهان کودکی نارسیدبدین شیرمردی و گردی ندید. فردوسی .چه مایه زن و کودک نارسیدکه زیر ...
-
غلام بچه
لغتنامه دهخدا
غلام بچه . [ غ ُ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) خانه شاگرد در خانه ٔ شاه و اعیان . || پسران نابالغ که در حرم شاهان قاجار به کارهایی گماشته بودند مانند ایچ اُغلان سرای سلاطین عثمانی . پیشخدمتهای خرد از خاندان اعیان و شاهزادگان که در اندرون و حرمخانه ٔپ...
-
نارسا
لغتنامه دهخدا
نارسا. [ رَ ] (نف مرکب ) نابالغ. ناواصل . (انجمن آرا) (آنندراج ). || کوتاه . قاصر.که نتواند رسیدن . قصیر. که رسنده نیست : همت پستم مرا محروم کرد از کار خویش میوه نارس نیست دست بینوایان نارساست . قدسی . || که بلند و رسا نیست : آواز نارسا. || کودکی که ...
-
بی نوکر
لغتنامه دهخدا
بی نوکر. [ ن َ / نُو ک َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نوکر) بدون خدمتکار. صاحب غیاث اللغات و بتبع اوآنندراج گوید: بمعنی شخص نوکری پیشه که بجایی نوکر نباشد غلط است . بمعنی صحیح نانوکرست چه لفظ نا برای نفی بر مشتقات و صفات آید چنانچه اسم فاعل و اسم مفعول و صف...
-
حوف
لغتنامه دهخدا
حوف . [ ح َ ] (ع اِ) ازارمانندی از پوست که زنان حائض و کودکان پوشند. (منتهی الارب ). رهط. (اقرب الموارد). آن پوست که زنان درپوشند چون حایض باشند. (مهذب الاسماء). || تسمه های ادیم که در آن مهره تعبیه کرده دختران را پوشانند بالای جامه یا شاماکچه از ادی...
-
استی لی کن
لغتنامه دهخدا
استی لی کن . [ اِ ک ُ ] (اِخ ) یکی از رجال دربار تئودُسیوس امپراطور روم . وی اصلاً از قوم واندال بود و با خواهرزاده ٔ امپراطور مزبور ازدواج کرد و در موقع فوت تئودسیوس به قیمومت پسر نابالغ او موسوم به هنریوس به نیابت سلطنت رسید و بعدها دختر خود را بوی...