کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نااشنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ناآشنا
لغتنامه دهخدا
ناآشنا. [ ش ْ / ش ِ ] (ص مرکب ) غیر معروف . ناشناس . (ناظم الاطباء). بیگانه . غریب . نامعلوم . مردی ناآشنا. ناشناس . شُطسی ّ؛ ناآشنا، زیرک ، سرکش . (منتهی الارب ): تَذَمﱡر؛ دیگرگون و ناآشنا گردیدن . (از منتهی الارب ) : چنین داد [ گشتاسب ]پاسخ [ بچوپا...
-
واژههای همآوا
-
ناآشنا
لغتنامه دهخدا
ناآشنا. [ ش ْ / ش ِ ] (ص مرکب ) غیر معروف . ناشناس . (ناظم الاطباء). بیگانه . غریب . نامعلوم . مردی ناآشنا. ناشناس . شُطسی ّ؛ ناآشنا، زیرک ، سرکش . (منتهی الارب ): تَذَمﱡر؛ دیگرگون و ناآشنا گردیدن . (از منتهی الارب ) : چنین داد [ گشتاسب ]پاسخ [ بچوپا...
-
جستوجو در متن
-
نامألوف
لغتنامه دهخدا
نامألوف . [ م َءْ ] (ص مرکب ) ناآشنا. که بدان انس گرفته نشده باشد. که مأنوس و مألوف نیست .
-
ناشنا
لغتنامه دهخدا
ناشنا. [ ش ِ ](ص مرکب ) ناآشنا. بی اطلاع . بی خبر. (ناظم الاطباء). || ناآشنا. بیگانه . مقابل آشنا : دی همه او بوده ای امروز چون دوری از او؟ناجوانمردی بود دی دوست و اکنون ناشنا. سنائی .|| غیر معروف . (ناظم الاطباء). ناشناس . نامعروف .
-
صنبل
لغتنامه دهخدا
صنبل . [ صِم ْ ب ِ ] (ع ص ) زیرک ناآشنا. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به ماده ٔ قبل و ماده ٔ بعد شود.
-
عنفجیج
لغتنامه دهخدا
عنفجیج . [ ع َ ف َ ] (ع ص ) شتر ماده که مابین فرجه های دست و پای او دوری باشد، یا ناقه ٔ تیز ناآشنا، یا ناقه ٔ کلانسال دفزک و سطبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
نامأنوس
لغتنامه دهخدا
نامأنوس . [ م َءْ ] (ص مرکب ) ناآشنا. ناآموخته . غیرمأنوس . غیرمعتاد : بدین وضع نامعهود و طریق نامألوف آمدن برسبیل تفرد و تجرد موجب چیست ؟ (سندبادنامه ص 222).- کلمات نامأنوس ؛دور از ذهن و غیرمعتاد.
-
ناوارد
لغتنامه دهخدا
ناوارد. [ رِ ] (ص مرکب ) ناشی . تازه کار. غیرماهر. ناآشنا به کار. که در کاری وارد و ماهر و متبحر نیست . ناپخته کار. ناورزیده . نااستاد. بی تجربه . ناواقف . || نامقبول . ناموجه . نابجا. که وارد و بجا و معقول نیست : ایراد ناوارد.
-
بنوالغبراء
لغتنامه دهخدا
بنوالغبراء. [ ب َ نُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) درویشان یا غربای ناآشنا که جهت آب فراهم آیند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به ابن غبراء شود.
-
بیگانه وار
لغتنامه دهخدا
بیگانه وار. [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بیگانه + وار) بسان مردم غریب و اجنبی . ناآشنا : بیگانه وار میگذری از دیار چشم ای نور دیده حب وطن در دل تو نیست .صائب .
-
گردون پایی
لغتنامه دهخدا
گردون پایی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) مؤلف آنندراج نویسد: گردون پایی ، تبختر و خرام : بی نیازی ز بزرگی نتوان حاصل کردطی این ره نتوان کرد به گردون پایی . درویش واله هروی .خان آرزو میفرمایند در این نظر است بوجوه : اول آنکه این لفظ با گوش ما بسیار ناآشنا ا...
-
همتی
لغتنامه دهخدا
همتی . [ هَِ م ْ م َ ] (اِخ ) در دفترخانه ٔ یوسف خان افشار می بود و شعرش بد نیست . این ابیات از اوست :دلی ز کوی تو ناآشنا نمی آیدکه صد جهان ستمش در قفا نمی آید. #الفت میان این دل و غمهای عشق اوجایی رسیده است که من هیچکاره ام . #به آشنایی ِ بیگانه ای ...
-
قلمس
لغتنامه دهخدا
قلمس . [ ق َ ل َم ْ م َ ] (ع ص ) پر و بسیارآب از چاه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). چاه پرآب . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || مرد بسیارخیرو نیک بخشنده ٔ بسیار دهنده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مهتر گرامی . || مرد نیک زیرک دوراندیش ناآشنا و نا...