کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نائلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نائلة
لغتنامه دهخدا
نائلة. [ ءِ ل َ ] (اِخ ) اسم صنم ذکر مع الاساف لانها متلازمان . (معجم البلدان ). نام بتی است . (آنندراج ). نام زنی و بت . (منتهی الارب ). نام بتی در مَروَه بوده . (مفاتیح ). یکی از بت های قریش . (المنجد). مؤلف امتاع الاسماع آرد: اساف و نایله ، دو بت...
-
واژههای مشابه
-
نائله
لغتنامه دهخدا
نائله . [ ءِ ل َ ] (اِخ ) دختر عمروبن طرب بن حسان . پدر وی از نسل عمالقه بود و در ولایت جزیره پادشاهی داشت . چون عمرو در جنگ کشته شد، مردم جزیره دختر اونائله را بشاهی برگزیدند. در حبیب السیر آمده است : او را [ نائله را ] بنا بر درازی شعرات زهار «زبا»...
-
نائله
لغتنامه دهخدا
نائله . [ ءِ ل َ ] (اِخ ) دختر فرافصه [ف َ ] از بزرگان قبیله ٔ کلبیه و نصرانی مذهب بود. به دین اسلام و همسری عثمان درآمد و تا پایان عمر به شوهر خود وفادار ماند. هنگامی که مسلمانان بر عثمان شوریدند وی نزد شوی خویش بود و از بریدن سر عثمان جلوگیری کرد. ...
-
نائله
لغتنامه دهخدا
نائله . [ ءِ ل َ ] (اِخ ) (ابو...) ابونائله سلکان بن سعد صحابی است . (منتهی الارب ). رجوع به ابونائله شود.
-
نائله
لغتنامه دهخدا
نائله . [ ءِ ل َ ] (اِخ ) دختر سعد صحابیه است . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
اساف
لغتنامه دهخدا
اساف . [ اِ ] (اِخ ) گویند که صفا و مروة نام مردی و زنی بوده است که در زمان جاهلیت در خانه ٔ کعبه زنا کردند، حق تعالی ایشان را سنگ گردانید. اهل مکه مرد را بر سر کوه صفا و زن را بر سر کوه مروة بردند تا بینندگان را عبرت باشد و آن کوهها بدین نام مشهور ش...
-
ضب
لغتنامه دهخدا
ضب . [ ض َب ب ] (اِخ ) ابن الفرافصةبن عمرو، برادر نائلة. رجوع به عیون الاخبار ج 4 ص 76 شود.
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) فتح بن محمد مکنی به ابونصر. راوی بود و از ابراهیم بن نائله اصفهانی روایت کرد و ابوطاهر محمدبن محمد از او روایت داشت . (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 292).
-
نعمان
لغتنامه دهخدا
نعمان . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن بشیربن سعیدبن ثعلبة الخزرجی الانصاری ، مکنی به ابوعبداﷲ، صحابی و امیر و خطیب و شاعر صدر اسلام و از مردم مدینه است و نخستین مولودی است که در بین انصار بعد از هجرت نبوی تولد یافت به سال دوم هجرت . وی 124 حدیث روایت کرده است ....
-
عطا
لغتنامه دهخدا
عطا. [ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) عطاء. دهش . (منتهی الارب ). دادن بخشش را. (از اقرب الموارد). ضد منع. انعام . بذل . حِباء. حَبوة. داشن . دهش . دهشت . دهشته سَیب صفد. طلف . عطیت . عطیة. مَن ّ. ندی . نوال . هن . و رجوع به عطاء شود : بشتر راد خوانمت پرگست او ...
-
بت
لغتنامه دهخدا
بت . [ ب ُ ] (اِ)آن تندیس که به صور گوناگون سازند و بجای خدای پرستش کنند. مجسمه که برای پرستش ساخته میشود. (فرهنگ نظام ). وَثَن . (منتهی الارب ). صنم . (ترجمان القرآن ). معبود و مسجود کافران باشد که ازسنگ و چوب آن را تراشند و به تازی صنم خوانند. (آنن...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفة مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ عباسی ، مشهور به حاکم دوم . سیوطی گوید: چون حاکم بامر اﷲ ...
-
ابیوردی
لغتنامه دهخدا
ابیوردی . [ اَ وَ ] (اِخ ) محمدبن احمد الأبیوردی الکوفنی و کوفن یکی از قراء ابیورد است و یاقوت گوید: ابوالمظفر محمدبن ابی العباس احمدبن محمد ابی العباس احمدبن اسحاق بن ابی العباس محمد الامام بن اسحاق بن الحسن ابی الفتیان بن ابی مرفوعه منصوربن معاویة...