کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نائح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نائح
لغتنامه دهخدا
نائح . [ ءِ ] (ع ص ) نوحه کننده . (منتهی الارب ). زن نوحه کننده و زاری کننده بر شوی . (ناظم الاطباء). ج ، نَوح .(منتهی الارب )، نُوَّح . جج ، اَنواح . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
نایح
لغتنامه دهخدا
نایح . [ ی ِ ] (ع ص ) نائح . رجوع به نائح شود.
-
انواح
لغتنامه دهخدا
انواح . [ اَن ْ ](ع اِ) ج ِ نائحة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به معنی زن نوحه کننده . (آنندراج ). رجوع به نائحة شود. || ج ِ نائح . (ناظم الاطباء). رجوع به نائح شود.
-
نوح
لغتنامه دهخدا
نوح . [ ن َ ] (ع مص ) نوحه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ). گریه و ماتم نمودن به آواز بلند بر شوی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). به بانگ بلند و عویل و جزع گریستن بر شوی خود. (از اقرب الموارد). نواح . نیاحة. مناحة. (متن اللغة) (اقرب الموا...
-
مصیبت سرا
لغتنامه دهخدا
مصیبت سرا. [ م ُ ب َ س َ ] (نف مرکب ) آنکه شعر مصیبت گوید. (یادداشت مؤلف ). || شاعر که مصائب اهل البیت سراید. شاعر که مصیبت اهل بیت گوید: محتشم بهترین شاعر مصیبت سرای فارسی است . (یادداشت مؤلف ). || نائح . نائحه . (یادداشت مؤلف ).
-
نائحة
لغتنامه دهخدا
نائحة. [ ءِ ح َ ] (ع ص ) نوحه کننده . (مهذب الاسماء). زن زاری کننده بر شوی . (ناظم الاطباء). مؤنث نائح . مویه گر. نوحه سرای . روضه خوان زن . نوحه گر زن . نادبه . ج ، نَوح ، انواح ، نُوَّح ، نَوائِح . نائحات . یقال : هم نوح و هن نوح . (منتهی الارب )....
-
مویه گر
لغتنامه دهخدا
مویه گر. [ مو ی َ / ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) نوحه و زاری کننده . (ناظم الاطباء). نوحه کننده را گویند. (برهان ). نوحه گر. گریان . مویان .مویه کنان . نائح . نائحه . نالان . نوحه سرا. (یادداشت مؤلف ). هرکس که نوحه و زاری کند و مرثیه بخواند یا نخواند آن را م...
-
حسان
لغتنامه دهخدا
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن مالک بن ابی عبده لغوبی اندلسی . کنیه ٔ او ابوعبدة وزیر است . از ائمه ٔ لغت و ادب و از خاندان بزرگ و وزارت بوده و پیش از سال 320 هَ . ق . درگذشت و بسیار سالخورده بود. او را کتابی است بر روش کتاب ابی السری سهل بن ابی غال...
-
ثعالبی
لغتنامه دهخدا
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی . ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیره ٔ فی حقه کان فی وقته راعی تلعات العلم و جامع اشتا...