کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناآباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناآباد
لغتنامه دهخدا
ناآباد. (ص مرکب ) ویران شده . خراب شده . (ناظم الاطباء). مقابل کلمه ٔ آباد. بایر. خراب . ویران . ویرانه : تخریب ، ناآباد کردن چیزی را. خَرِبَة؛ جای ویران و ناآباد. اَخْرَبَه ُ؛ ناآباد گردانید او را. (منتهی الارب ). و رجوع به آباد شود.
-
جستوجو در متن
-
نامسکون
لغتنامه دهخدا
نامسکون . [ م َ ] (ص مرکب ) غیرمسکون . که در آن کسی سکنی ̍ نگرفته است . متروک . || ناآباد. ویران . ویرانه . نامعمور. بایر.
-
ناآبادان
لغتنامه دهخدا
ناآبادان . (ص مرکب ) ناآباد. غیرمعمور. ویرانه . مقابل آبادان .رجوع به آبادان شود. || متروک . بی رونق .
-
اخراب
لغتنامه دهخدا
اخراب . [ اِ ] (ع مص ) ناآباد گردانیدن چیزی را. ویران کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ویران کردن خانه را.
-
مخرب
لغتنامه دهخدا
مخرب . [ م ُ رِ ](ع ص ) ناآباد گرداننده و ویران کننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه ویران می کند و ناآبادان می نماید. (ناظم الاطباء). و رجوع به اخراب شود.
-
بیچراغ
لغتنامه دهخدا
بیچراغ . [ چ ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) کنایه ازخراب و ویران و ناآباد. (آنندراج ). خراب و ویران و شهر ناآبادان . || بی نظر. (ناظم الاطباء).
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ َ رِ ب َ ] (ع ص ، اِ) جای ویران و ناآباد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || هیئة خارب . (منتهی الارب ). ج ، خرب .
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ َ رِ ب َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث خَرِب . || جای ویران و ناآباد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خَرِب ، خَرِبات ، خرائب .
-
نامعمور
لغتنامه دهخدا
نامعمور. [ م َ ] (ص مرکب ) بایر. ناآباد : و بر زمین خراب نامعمور هیچ تعیین نکرد. (تاریخ قم ص 182).- نامعمور کردن ؛ ویران کردن . خراب کردن : بعد از آن یک نیمه از آن خراب ونامعمور کردند. (تاریخ قم ص 181).
-
مخرب
لغتنامه دهخدا
مخرب .[ م ُ خ َرْ رِ ] (ع ص ) ویران کننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خراب کننده و ویران نماینده و ناآباد کننده . ویران کننده ٔ خانه . و بر باد دهنده وپایمال کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخریب شود.
-
نابرومند
لغتنامه دهخدا
نابرومند. [ ب َ م َ ] (ص مرکب ) زمین بائر. ناآباد. متروک . ویرانه : وگر نابرومند جائی بودوگر ملک بی پر و پائی بود.که ناکشته باشد به گرد جهان زمین فرومایگان و مهان . فردوسی .وگر نابرومند راهی بودوگر بر زمین گورگاهی بود. فردوسی . || مقابل برومند.رجوع ب...
-
تخریب
لغتنامه دهخدا
تخریب . [ت َ ] (ع مص ) ناآباد کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ویران کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خراب کردن . (آنندراج ). ویرانی و خرابی و پایمالی و پاسپردگی و انهدام . (ناظم الاطباء). ویران گردانیدن . (...
-
غامر
لغتنامه دهخدا
غامر. [ م ِ ] (ع ص ) زمین ویران . (منتهی الارب ). خلاف عامر. ضد عامر. (مهذب الاسماء). زمین خراب . جای ویران . زمین که زیر آب مانده باشد و آن فاعل به معنی مفعول است مانند: سر کاتم و ماء دافق و آن را بر فاعل ازینرو بنا نهاده اند که در مقابل عامر باشد. ...
-
بایر
لغتنامه دهخدا
بایر. [ ی ِ ] (ع ، ص ) زمین خراب نامزروع . (از منتهی الارب ). بائرة یا بائر.مقابل آباد. مقابل دایر. لم یزرع . غیر مزروع . نامزروع و تأنیث آن بائرة است . (آنندراج ). زمین خراب . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). ویران . بی بنا. بی زرع و کشت . خاک مرده ....