کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نئی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نئی
لغتنامه دهخدا
نئی . [ ن ُ ئی ی ] (ع اِ) ج ِ نؤی است . رجوع به نؤی شود.
-
جستوجو در متن
-
نؤی
لغتنامه دهخدا
نؤی . [ ن ُءْی ْ / ن ُ آ ] (ع اِ) آن جوی که بکنند گرداگردخیمه باران را. (مهذب الاسماء). جویچه گرداگرد خرگاه و سراپرده . (آنندراج ). نأی . نئی . ج ، آناء، نؤی ّ، نِئی ّ و نای . (اقرب الموارد). رجوع به نَاءْی ْ شود.
-
زیغبافی
لغتنامه دهخدا
زیغبافی . (حامص مرکب ) عمل زیغباف . حصیربافی : برو زیغبافی گزین کار کردنئی مرد شمشیر وروز نبرد. فردوسی (از انجمن آرا).رجوع به زیغ و زیغباف شود.
-
ناله پرورد
لغتنامه دهخدا
ناله پرورد. [ ل َ / ل ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) به ناله پرورده شده . مجازاً، پرناله . ناله گر. باناله . خوشنوا : نئی ناله پرورد از آن چاه ژرف .نظامی .
-
نالی
لغتنامه دهخدا
نالی . (ص نسبی ) نالین . نئی . منسوب به نال به معنی نیشکر. و رجوع به نال شود. || (اِ) نهالی . تلفظ دیگری است از نهالی ، در ولایات جنوب شرقی ایران . رجوع به نهالی شود.
-
مانی تربتی
لغتنامه دهخدا
مانی تربتی . [ ی ِ ت ُ ب َ ] (اِخ ) ملا... از مردم تربت است .نویسندگی می کند و طبع خوب دارد. بیت زیر از اوست :زبت کمتر نئی آموز از او تمکین محبوبی که پیشش سجده آرند و نگوید یک سخن با کس .(از مجالس النفایس ص 167).
-
پهلو خاریدن
لغتنامه دهخدا
پهلو خاریدن . [ پ َ دَ] (مص مرکب ) (... کسی را) کاستن از وی : توئی بر خواب و خور فتنه همانا خود نئی آگه که مر پهلوت راگیتی بخواب و خور همی خارد.ناصرخسرو.
-
دانه فشانی
لغتنامه دهخدا
دانه فشانی . [ ن َ / ن ِ ف ِ ] (حامص مرکب ) عمل دانه فشان . دانه پاشی . دانه ریزی . || چینه افکنی : دام نئی دانه فشانی مکن با چو منی مرغ زبانی مکن .نظامی .
-
وا
لغتنامه دهخدا
وا. [ وَل ْ لاه / وَل ْ لا هَِ / وَل ْ ل َه ْ ] (ع سوگند) سوگند بخدا. قسم بخدا. بخدا سوگند. بخدا قسم . باﷲ. تاﷲ. ایم اﷲ. هیم اﷲ. سوگند بخدای : حقا که ندارد بر او دنیا قیمت واﷲ که ندارد بر او گیتی مقدار. فرخی .گر او را خرمنی از ما گشایدز ما واﷲ که یک ...
-
نکوخط
لغتنامه دهخدا
نکوخط. [ ن ِ خ َطط / خ َ ] (ص مرکب ) نیکوخط. خوش خط. که خطی خوش و زیبا دارد : نکوخط و داننده باید دبیرشمارنده چابک دل و یادگیر. اسدی .از پی ذکر بر صحیفه ٔ عمرچون نکوخط نئی دبیر مباش .سنائی .
-
سخن کردن
لغتنامه دهخدا
سخن کردن . [ س ُ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخن گفتن . شرح دادن . توصیف : کجا بتوان سخن کردن ز رویش چه گویم زآن کمند مشکبویش . نظامی .تو آن نئی که کنی با کسی بمهر سخن برای هیچ چه ضایع کنم محبت خویش .باقر کاشی (از آنندراج ).
-
سباح
لغتنامه دهخدا
سباح . [ س َب ْ با ] (ع ص ) شناور. (غیاث ) (آنندراج ). ج ، سباحون . (مهذب الاسماء). شناگر : میرود سباح ساکن چون عُمُداعجمی زد دست و پا و غرق شد. (مثنوی ).چون نئی سباح و نی دریائیی در میفکن خویش از خودرائیی .(مثنوی ).
-
صفیر
لغتنامه دهخدا
صفیر. [ ص َ] (اِخ ) نام وی شمشاد و از مردم قم است . از اوست :دلم را باز ده پیش تو بیکارست می دانم ترا زین جنس بیمقدار بسیارست می دانم .دور نئی که تا کنم شکوه ز درددوریت آه که میکشد مرا هجر تو در حضور تو.(آتشکده ٔ آذرذیل شعرای قم ) (قاموس الاعلام ترکی...
-
کابیدن
لغتنامه دهخدا
کابیدن . [ دَ ] (مص ) کاویدن . کندن . || خراشیدن . || شکافتن . (برهان ). || کابیدن با، مکابره : خدائی که کوه سهند آفریدترا داد بینی چو کوه سراب نئی کوهکن چند کابانیش نگهدار ادب با بزرگان مکاب .کمال خجندی (از آنندراج و انجمن آرای ناصری ).