کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مینوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مینوی
لغتنامه دهخدا
مینوی . (اِ) مینو. بهشت : وزان شارسان سوی مانوی راندکه او را جهاندار مینوی خواند.فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی 1120/43).رجوع به مینو شود.
-
مینوی
لغتنامه دهخدا
مینوی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به مینو. بهشتی . جنتی . || روحانی . رجوع به مینو شود.- جهان (عالم ) مینوی ؛ جهان روحانی . عالم مینوی . مقابل دنیا و گیتی .
-
مینوی
لغتنامه دهخدا
مینوی . [ ن ُ ] (اِخ ) مجتبی .دانشمند ایرانی متولد سال 1282 هَ . ش . تحصیلات ابتدائی او در سامره و تهران و تحصیلات متوسطه ٔ وی در دارالفنون و دارالمعلمین مرکزی و تحصیلات و مطالعات دانشگاهی و عالی او در کینگز کالج (لندن ) و مدرسه ٔ مطالعات آسیائی دانش...
-
جستوجو در متن
-
میناگون
لغتنامه دهخدا
میناگون . (ص مرکب ) سبزرنگ . به رنگ مینا. مینارنگ : در آن مینوی میناگون چمیدندفلک را رشته در مینا کشیدند.نظامی .
-
مانوی
لغتنامه دهخدا
مانوی . (اِخ ) نام شهری است به روم . (از فهرست ولف ) : وزان شارسان سوی مانوی راندکه آن را جهاندیده مینوی خواند.فردوسی .
-
مخطی
لغتنامه دهخدا
مخطی . [ م ُ ] (ع ص ) بقصد گناه کننده . (ناظم الاطباء). ناصواب . که مصیب نباشد. در خطا : رأی هر یک بر این مقرر که من مصیبم و خصم مخطی . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 48). بدین سیرت تو راضی نیستیم و رای ترا در این مخطی می دانیم . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 30...
-
مفاوضت
لغتنامه دهخدا
مفاوضت . [ م ُ وَ / وِ ض َ ] (از ع ، اِمص ) بیان کردن سخن به نرمی . (غیاث ). || با هم راز گفتن و مشورت کردن . (غیاث ). گفتگو. مذاکره . مشاوره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : غایت نهمت بر آن مقصور داشتمی که یکی را از ایشان دریافتمی و ساعتی به مفاوضت ا...
-
شامل
لغتنامه دهخدا
شامل . [ م ِ ](ع ص ) فراگیرنده . أمر شامل ؛ کار عام و کاری که بهمه رسد و فراگیرد چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عمومیت دارنده چنانکه حیوان بگوییم شامل انسان هم هست . (فرهنگ نظام ). و در فارسی با گشتن و شدن بکار رود : آو...
-
مطابقت
لغتنامه دهخدا
مطابقت . [ م ُ ب َ / ب ِ ق َ ] (از ع ، اِمص ) ، برابری با هم و مشابهت و مقابله و مناسبت و یکسانی و موافقت . || مواجهت ورویاروئی . (ناظم الاطباء). || موافقت و اتحاد و یگانگی : هرگاه که مطابقت دوستان و دشمنان بهم پیوست و اجماع بر عداوت او منعقد گشت الب...
-
امداد
لغتنامه دهخدا
امداد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مدت . (ناظم الاطباء). || ج ِ مُدّ پیمانه ها. (اقرب الموارد). رجوع به مُدّ شود. || ج ِ مدد. یاران . (فرهنگ فارسی معین ). || ج ِ مَدَد. (از اقرب الموارد). افواجی که پی در پی برسند. (حاشیه ٔ کلیله و دمنه چ مینوی ص 3) : عزایم پاد...
-
وزن نهادن
لغتنامه دهخدا
وزن نهادن . [ وَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) قدرو ارزشی برای چیزی دانستن . مهم دانستن : دمنه گفت : ملک کار او را چندین وزن ننهد و اگر فرمایدبروم و او را بیارم . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 73).
-
ویراف
لغتنامه دهخدا
ویراف . (اِخ ) در روایات پهلوی موبدی پارسا به زمان ساسانیان که سفر روحانی به جهان مینوی کرد. || نام پدر اردای پیغمبر است (برهان ) (آنندراج )، اما گفته ٔ این دو فرهنگ بر اساسی نیست . رجوع به ارداویراف شود.
-
حجت نویس
لغتنامه دهخدا
حجت نویس . [ ح ُج ْ ج َ ن ِ ] (نف مرکب ) حکم نویس . نویسنده ٔ محکمه . منشی : بحجت نویسان دیوان خاک بجاوید مانان مینوی پاک .نظامی .
-
مخائیدن
لغتنامه دهخدا
مخائیدن . [ م َ دَ ] (مص ) به معنی پوشیدن و ناپدید کردن است : نرسد بر چنین معانی آنک حب دنیا رخانْش بمْخاید. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی - محقق ص 224).