کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میناوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میناوش
لغتنامه دهخدا
میناوش . [ وَ ] (ص مرکب ) جلاداده و صیقل شده . || شبیه به مینا کرده شده . (ناظم الاطباء). شبیه به شیشه ٔ کبود : کشیده عمود آن شتابنده روداز آن کوه میناوش آمد فرود. نظامی (اقبالنامه چ وحید ص 177).رجوع به مینا شود.
-
جستوجو در متن
-
عمود
لغتنامه دهخدا
عمود. [ ع َ ] (ع اِ) ستون خانه . (منتهی الارب ). آنچه از قبیل خانه بر آن استوار گردد. تیرآهن . (از اقرب الموارد). ج ، آعمِدة، عَمَد، عُمُد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : زده بر سرکوه چار از عمودسرش تا به ابر اندر از چوب عودبدان هر عمود آشیانی بزرگ ...