کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میمون صفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گل میمون
لغتنامه دهخدا
گل میمون . [ گ ُ ل ِ م َ / م ِ مو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است که کپسول آن بدو شکاف باز میشود و یکی از گلهای زینتی معمول است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 244).
-
ابن میمون
لغتنامه دهخدا
ابن میمون . [ اِ ن ُ م َ مو ] (اِخ ) رجوع به موسی بن میمون ... شود.
-
طالع میمون
لغتنامه دهخدا
طالع میمون . [ ل ِ ع ِ م َ ] (ترکیب وصفی ) طالع سعد. طالع مسعود. طالع مبارک . بخت نیک . اختر فیروز : همی فزونی جوید آواره بر افلاک که تو بطالع میمون بدو نهادی روی . شهید بلخی یا پیروز مشرقی .با تو پیاده خواند جهان آفتاب راتا تو شدی بطالع میمون سوار م...
-
میمون آباد
لغتنامه دهخدا
میمون آباد. [ م َ مو / م ِ مو ] (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 40هزارگزی جنوب خاور زرقان با 171 تن سکنه . آب آن از رود کراست . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
میمون آباد
لغتنامه دهخدا
میمون آباد. [ م َ مو / م ِ مو ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج ، واقع در 64هزارگزی شمال شرقی کامیاران با 275 تن سکنه .آبش از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
میمون آباد
لغتنامه دهخدا
میمون آباد. [ م َ مو / م ِ مو ] (اِخ ) دهی است از دهستان میاندربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در کنار شوسه ٔ سنندج با 200 تن سکنه . آب آن از رودخانه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
میمون آباد
لغتنامه دهخدا
میمون آباد.[ م َ مو / م ِ مو ] (اِخ ) دهی است از بخش شهریار شهرستان تهران ، واقع در 36 هزارگزی جنوب شرقی علیشاه عوض با 375 تن سکنه . آب آن از قنات و محصولش غلات و انگور و چغندرقند است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
میمون اختر
لغتنامه دهخدا
میمون اختر. [ م َ مو / م ِ مو اَ ت َ ] (ص مرکب ) خوش اقبال . خجسته پی : ای معرا اصل عالی جوهرت از حرص و آزوی مبرا ذات میمون اخترت از زرق و ریو.حافظ.
-
میمون باز
لغتنامه دهخدا
میمون باز. [ م َ موم ْ / م ِ موم ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 32هزارگزی شمال خاوری کرمانشاهان با 183 تن سکنه . آب آن از قره سو و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
میمون باز
لغتنامه دهخدا
میمون باز. [ م َ موم ْ /م ِ موم ْ ] (نف مرکب ) آن که معاش او از بازی میمون باشد. (آنندراج ). بازی کننده با میمون و به بازی دارنده او را. کسی که میمونی را تربیت کند و او را ببازیهای مختلف وادارد و بدین وسیله ارتزاق نماید. قَرّاد. || مجازاً به معنی محی...
-
میمون بازی
لغتنامه دهخدا
میمون بازی . [ م َ موم ْ / م ِ موم ْ ](حامص مرکب ) عمل میمون باز. رجوع به میمون باز شود.
-
میمون دره
لغتنامه دهخدا
میمون دره . [ م َ مو دَرَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان واقع در 8هزارگزی ابهر با 744 تن سکنه . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
میمون دز
لغتنامه دهخدا
میمون دز. [ م َ دِ ] (اِخ ) یکی از قلاع معتبر اسماعیلیان که در ولایت رودبار (واقع در شمال قزوین ) نزدیک قلعه ٔ الموت واقع بوده و هلاکوخان مغول آن را گشوده است . (از جهانگشای جوینی ج 3 چ قزوینی ص 123) (از نزهةالقلوب مقاله ٔ 3 چ لسترنج ص 60 و 61).
-
میمون دولت
لغتنامه دهخدا
میمون دولت . [ م َ مو / م ِ مو دَ / دُو ل َ ] (ص مرکب ) نیک بخت . خوش اقبال . که دولت او مبارک است : شهریار مبارک طلعت میمون دولت . (المعجم چ مدرس چ 1 ص 17).
-
میمون رای
لغتنامه دهخدا
میمون رای . [ م َ مو / م ِ مو ] (ص مرکب ) مبارک فکر. که دارای رأی نیک است . نیک رأی . مبارک اندیشه . نیکورای : نظر همایون پادشاه میمون رای است . (سندبادنامه ص 282).