کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میلق
لغتنامه دهخدا
میلق . [ م َ ل َ ] (ع ص )تیزرو. (منتهی الارب ، ماده ٔ م ل ق ) (ناظم الاطباء). || شتابزده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) جای زر. محل ذهب . (یادداشت مؤلف ).
-
میلق
لغتنامه دهخدا
میلق . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 40هزارگزی شمال باختری ورزقان با 176 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
واژههای همآوا
-
میلغ
لغتنامه دهخدا
میلغ. [ ل َ ] (ع اِ) میلغة. خنوری که سگ در آن آب خورد. (از منتهی الارب ، ماده ٔ ول غ ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). قرو. قروه . (یادداشت مؤلف ). سوین سگ . ج ، موالیغ. (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْلاه ] (اِخ ) محمدبن عبدالدائم بن بنت المیلق . ملقب به ناصرالدین . از خاندان میلق . رجوع به محمد... شود.