کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میعة
لغتنامه دهخدا
میعة. [ م َ ع َ ] (ع اِ) شادمانی . || اول رفتار اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اول تک اسب . (مهذب الاسماء). || اول جوانی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اول جوانی و تیزی آن . (یادداشت مؤلف ).- میعةالنشاط ؛...
-
میعة
لغتنامه دهخدا
میعة. [ م َ ع َ ] (ع مص ) رفتن اسب وروان شدن و شادمان رفتن آن . (ناظم الاطباء). رفتن اسب . (منتهی الارب ). و رجوع به میع شود. || رفتن چیزی ریخته چون آب و روغن و جز آن . (منتهی الارب ). میع. رفتن چیزی چون آب و روغن . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
میعه
لغتنامه دهخدا
میعه . [ م َ ع َ ] (ع اِ) ماده ٔ خوشبوی صمغ و سقزی که از یکی از اشجار طایفه ٔ آبنوس اخذ می شود. (ناظم الاطباء). رجوع به میعة شود.- میعه ٔ سایل ؛ میعه ٔ سایله .- میعه ٔ سایله ؛ آنچه بخودی خود از درخت [ میعة ] تراوش می کند. (ناظم الاطباء). عسل اللبنی...
-
حب میعة
لغتنامه دهخدا
حب میعة. [ ح َب ْ ب ِم َ ع َ ] (اِ مرکب ) حب فلاطن . (قانون ابوعلی سینا).
-
واژههای همآوا
-
میاط
لغتنامه دهخدا
میاط. (ع مص ) مزاجرة. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). از هم دور شدن ؛ وقعالقوم فی هیاط و میاط؛ ای فی دنو و تباعد. (ازناظم الاطباء). در اضطراب و رفت و آمد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مزاجرة شود. || دور کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دفع کردن...
-
میاط
لغتنامه دهخدا
میاط. [ م َی ْ یا ](ع ص ) بسیار بازنده ٔ بیهوده کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بازی گرای بیهوده کار. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
الطست
لغتنامه دهخدا
الطست . [ اَ طَ ] (ع اِ) میعه ٔ هندی ، و میعه نوعی عطر است . (از ناظم الاطباء). رجوع به میعه شود.
-
آنفه
لغتنامه دهخدا
آنفه . [ ن ِ ف َ ] (ع اِ) آنفه ٔ صِبا، آنفه ٔ شباب ؛ اوّل صِبا. اوّل شباب . میعه ٔ صِبا. میعه ٔ شباب .
-
اصطفی
لغتنامه دهخدا
اصطفی . [ اَ طَ ](معرب ، اِ) بلغت یونانی صمغی است که مانند عود بسوزد. بعربی میعه ٔ سائله گویند و به عسل لُبن اشتهار دارد. (برهان ) (مخزن الادویه ) (آنندراج ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مأخوذ از یونانی ، میعه ٔ سائله . (ناظم الاطباء)(فهرست مخزن الادویه )....
-
اسطراسة
لغتنامه دهخدا
اسطراسة. [ ] (معرب ، اِ) میعة سائلة. (دزی ج 1 ص 21).
-
بابله
لغتنامه دهخدا
بابله . [ ب َ ل ِ ] (ع اِ) میعه ٔ سائله . (ناظم الاطباء).
-
سلارس
لغتنامه دهخدا
سلارس . [ س َ رَ ] (اِ) استرک مایع و میعه ٔ سائله و روغن هیل . (ناظم الاطباء).