کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میش مرغ ریش دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرگ میش
لغتنامه دهخدا
گرگ میش . [ گ ُ ] (ص مرکب ) منافق که ظاهر خوب و باطن بد دارد. (آنندراج ) : این عزیزان در لباس گرگ ، میشی میکنندیوسفم یوسف ، بسی زین گرگ میشان دیده ام .سالک یزدی (از آنندراج ).
-
میش بهار
لغتنامه دهخدا
میش بهار. [ ب َ ] (اِ مرکب ) گلی است زرد که آن را گاوچشم خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گل گاوچشم و اقحوان .(ناظم الاطباء). نام گلی است که آن را گل گاوچشم می گویند و در فصل بهار ظاهر شود. (برهان ). گاوچشم است . (از اختیارات بدیعی ). نزد بعضی اقحوان ...
-
میش کوهی
لغتنامه دهخدا
میش کوهی . [ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غُرم . (لغت فرس اسدی ) (یادداشت مؤلف ) : گوشت بز کوهی و میش کوهی بدو [ به گوشت گاو کوهی ] نزدیک باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
میش پستان
لغتنامه دهخدا
میش پستان . [ پ ِ ] (ص مرکب ) که پستانی چون میش دارد. که مانند میش است پستان او. || نام نوعی انگور (در تداول مردم قزوین ). (یادداشت مؤلف ). نوعی انگور که حبه اش شبیه پستان میش است و از این رو آن نام گرفته و در خلخال آن را «اینک امجگی » یعنی «گاوپستا...
-
میش چشم
لغتنامه دهخدا
میش چشم . [ چ َ ] (ص مرکب ) دارای چشمانی چون چشم میش به هیأت و رنگ . که چشمانی میشی رنگ دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). آن که چشم وی مانند چشم میش سیاه خاکستری رنگ بود. (از ناظم الاطباء). اشهل . (دهار) (نصاب الصبیان ) (مجمل اللغة) (زمخشری ) (یادداشت مو...
-
میش چشمی
لغتنامه دهخدا
میش چشمی . [ چ َ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت میش چشم . شهلة [ ش َ / ش ُ ل َ] . شَهَل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به میش چشم شود.
-
میش خاص
لغتنامه دهخدا
میش خاص . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش بدره ٔ شهرستان ایلام با 7 آبادی و 1855 تن جمعیت . این دهستان منطقه ای کوهستانی است و هوای آن سالم و حدود آن به شرح زیر است : از شمال به بخش شیروان و چرداول ، از باختر به بخش صالح آباد، از جنوب به ک...
-
میش سار
لغتنامه دهخدا
میش سار. (ص مرکب ) نقش و نگاری به شکل کله ٔ میش که بر تخت کنند. (ناظم الاطباء). مزین به سر گوسفند. آراسته با سر قوچ . || (اِخ ) تخت سلطنت خسروپرویز که منقش و مزین به سر میش بوده است : کهین تخت را نام بد میش سارسر میش بودی برو بر نگار. فردوسی .یکی تخت...
-
میش سر
لغتنامه دهخدا
میش سر. [ س َ ] (ص مرکب ) میش سار.که مزین به سر میش است . چون میش سر. || (اِخ ) میش سار. یکی از چند تخت شاهی خسروپرویز بوده است با نقش سر میش بر آن . || (اِ مرکب ) فردوسی در بیت زیر توسعاً به معنی تخت یا تخت پادشاهی به کار برده است یا صندلی و کرسی که...
-
میش ماست
لغتنامه دهخدا
میش ماست . (اِ مرکب ) ماستی که از شیر میش ساخته شود. دوغ فروشان در هنگام عرضه کردن متاع خویش فریاد می زنند: دوغ عرب میش ماسته . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
برده میش
لغتنامه دهخدا
برده میش . [ ب َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. سکنه ٔ آن 203 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
عرب میش مست
لغتنامه دهخدا
عرب میش مست . [ ع َ رَ ب ِ م َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111).
-
گرگ و میش
لغتنامه دهخدا
گرگ و میش . [ گ ُ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) تاریک و روشن . و این ترکیب در مورد هوا بکار میرود.- گرگ و میش بودن هوا ؛ تاریک و روشن بودن هوا.- امثال : گرگ و میش با هم از یکجا آب میخورند ؛ عدل و امنی به کمال است : و شهر غزنین چنین شد که بمثل گرگ و م...
-
گرگ میش شدن
لغتنامه دهخدا
گرگ میش شدن . [ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تاریک و روشن شدن هوا.
-
حسین آباد میش مست
لغتنامه دهخدا
حسین آباد میش مست . [ ح ُ س َ دِ ش ِ م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قنوات بخش حومه ٔ شهرستان قم واقع در 40هزارگزی جنوب خاور قم و 5هزارگزی راه آهن شوسه قم به کاشان . معتدل . دارای 700 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود و نیز 5 قنات مخر...