کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میر وگدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کله میر
لغتنامه دهخدا
کله میر. [ ک َ ل َ ] (اِ) این نام را در آذربایجان به سفیدار دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به سفیدار شود.
-
گل میر
لغتنامه دهخدا
گل میر. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل واقع در 8000گزی جنوب باختری ده دوست محمد و 4000گزی جنوب راه مالرو ده دوست محمد به زابل . هوای آن گرم معتدل و دارای 129 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و محصول آن غلات و پنبه و شغل ا...
-
کانت میر
لغتنامه دهخدا
کانت میر. (اِخ ) کنستانتین . (از 1685 تا 1693 م .) شاهزاده ٔ ملداوی بود و او کسی است که پسرش دیمیتری که به سال 1673 متولد و به سال 1723 بدرود حیات گفته است مورخ و دانشمند و از 1710 تا 1711 شاهزاده ٔ ملداوی بود.
-
نخل میر
لغتنامه دهخدا
نخل میر. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چارکی بخش لنگه ٔ شهرستان لار، در 92 هزارگزی شمال غربی لنگه در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 351 تن سکنه دارد. آبش از چاه و محصولش غلات و خرما و صیفی و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
سخت میر
لغتنامه دهخدا
سخت میر. [ س َ ] (نف مرکب ) آنکه جانش بدشوار برآید. (آنندراج ) : مشو در حساب جهان سخت گیرهمه سخت گیری بود سخت میر.نظامی .
-
پیش میر
لغتنامه دهخدا
پیش میر. (نف مرکب ) که پیش میرد. که قبل از دیگری درگذرد و فوت کند : بسوزد دل مادر پیش میرکه باشد جوان مرده و او مانده پیر. نظامی . || پیش مرگ : به هر کس مده بهر چون آب جوی که تا پیش میرت شود هر سبوی .نظامی .
-
دیر میر
لغتنامه دهخدا
دیر میر. (نف مرکب ) مقابل زودمیر. گران جان . سخت جان . جان سخت . آنکه به سختی میرد. آنکه زود نمیرد. (یادداشت مؤلف ).
-
سبزه میر
لغتنامه دهخدا
سبزه میر. [ س َ زَ ] (اِخ ) هفت فرسخ میانه ٔ شمال و مشرق قلعه گل است . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار 2 ص 274).
-
شست میر
لغتنامه دهخدا
شست میر. [ش َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) تیرانداز کامل هنر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (شرفنامه چ وحید ص 378) : اگر خسرو شست میران بودهم آماج این شست گیران بود.نظامی .
-
شش میر
لغتنامه دهخدا
شش میر. [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) کنایه از شش تن امیرزادگان دقیانوس است که از وی گریختند و در غاری پنهان شدند و اصحاب کهف آنانند : کرده از بهر رهبری شش میرگربه ای را نبی سگی را پیر.(آنندراج ).
-
قلعه میر
لغتنامه دهخدا
قلعه میر. [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان ، واقع در 5هزارگزی باختر فلاورجان و 4هزارگزی باختر جاده ٔ شهرکرد به اصفهان . موقع جغرافیایی آن جلگه وهوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 227 تن است . آب آن از کاریز و محصول ...
-
قلعه میر
لغتنامه دهخدا
قلعه میر. [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران ، واقع در 44 هزارگزی جنوب خاوری علیشاه عوض کنار راه ماشین رو تهران به رباطکریم و راه آهن . این ده در جلگه واقع و معتدل است . سکنه ٔ آن 197 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، صیفی...
-
لسه میر
لغتنامه دهخدا
لسه میر. [ ل َ س َ ] (اِ) مرضی در کرم قز (ابریشم ) که بزرگ شود و نتند و سیاه شود و میرد. قسمی بیماری کرم ابریشم که کرم فالج زده و بی حس شود. قسمی بیماری کرم پیله که در اول مفلوج شود و سپس میرد.
-
مال میر
لغتنامه دهخدا
مال میر. (اِخ ) ایذج . ایذه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).از جاهای تاریخی در ناحیه ٔ بختیاری است که در 115 هزارگزی مشرق شوشتر واقع شده است و دارای مجسمه ها و معابد و بناها و کتیبه هایی به خط میخی است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ). و رجوع به مال امیر و...
-
مال میر
لغتنامه دهخدا
مال میر. (اِخ ) تیره ای ازایهاوند هفت لنگ . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).