کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میری
لغتنامه دهخدا
میری . (ص نسبی ) منسوب به میر. (ناظم الاطباء). آنچه یا آن که منسوب به میر وامیر است . || (حامص ) صفت و حالت و شغل و مقام میر. امیری . میر بودن . امیر بودن . ریاست . (یادداشت مؤلف ). امیری و سرداری . (آنندراج ) : چاکری کردن اودر شرف از میری به ورنه چ...
-
واژههای مشابه
-
سائی میری
لغتنامه دهخدا
سائی میری . (اِ) میمونی است که در مناطق استوائی آمریکا سه نوع از آن دیده میشود این حیوان با انیاب تیز برجسته ودر عین حال خمیده و با ثنایای برگشته و دم بسیار بلند استوانه ای پیچان مشخص میشود. رنگ آن معمولاً زرد نارنجی است . نوع معمولی سائی میری در سرا...
-
سراب میری
لغتنامه دهخدا
سراب میری . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 12 هزارگزی جنوب کوهدشت و 12 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد بکوهدشت . هوای آنجا معتدل و دارای 300 تن سکنه است . آب آنجا از سراب میری تأمین میشود. محصول آنجا غلات...
-
شاه میری
لغتنامه دهخدا
شاه میری . (اِ مرکب ) شاه ْمُردی . زمان و دورانی که شاه میرد. مرگ شاه . در شاه میریهای زمانهای انحطاط ایران قتلها و غارتهای بسیار روی میداد. (یادداشت مؤلف ).
-
قنات میری
لغتنامه دهخدا
قنات میری . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، واقع در 15هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 6هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 67 تن است . آب آن از قنات ...
-
باغ میری
لغتنامه دهخدا
باغ میری . (اِخ ) دهی است از دهستان بحرآسمان بخش ساردوئیه که در 20 هزارگزی خاور راه مالرو جیرفت به بافت واقع است و8 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گل بهار شیخ میری
لغتنامه دهخدا
گل بهار شیخ میری . [ گ ُ ب َ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 2هزارگزی جنوب الیگودرز، کنار راه مالرو انوج به ده نوشکراﷲ. دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شیخ میری سادات
لغتنامه دهخدا
شیخ میری سادات . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه حاتم شهرستان بروجرد است و 496 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
شیخ میری کلهر
لغتنامه دهخدا
شیخ میری کلهر. [ ش َ ک َ هَُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه حاتم شهرستان بروجرد است و 532 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
باغ میری لوشه
لغتنامه دهخدا
باغ میری لوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان که در 27 هزارگزی جنوب خاوری دو شیخ و 4 هزارگزی امر و پاریاب واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 150 تن سکنه ، آب آنجا از دره لوشه تأمی...
-
جستوجو در متن
-
گاومرگی
لغتنامه دهخدا
گاومرگی . [ م َ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) وبای گاو. طاعون گاو. گاو میری .
-
بیروی
لغتنامه دهخدا
بیروی . (ص مرکب )(از: بی + روی ) بی وجه . بی دلیل . بی مورد : کسی کو دیگران را برگزیند بر چنین میری بپرسد روز حشر ایزد از آن بیروی بهتانش .ناصرخسرو.
-
همسر آمدن
لغتنامه دهخدا
همسر آمدن . [ هََ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) برابر بودن . همسری کردن : اَیا شاهی که از شاهان نیاید کس تو را همسرایا میری که از میران نباشد کس تو را همتا.فرخی .