کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میدان آرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
میدان دادن
لغتنامه دهخدا
میدان دادن . [ م َ / م ِ دَ ] (مص مرکب ) مجال دادن برای خودنمائی و اظهار وجود و اعمال نیات و اجرای مقاصد. || جای خالی کردن برای کسی از روی تعظیم . (غیاث ). جای خالی کردن برای کسی از روی تعظیم و خود را به کنار کشیدن . (آنندراج ). تعظیم کردن . (مجموعه ...
-
میدان سرخ
لغتنامه دهخدا
میدان سرخ . [ م َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لادیز بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان ، واقع در 25هزارگزی جنوب باختری میرجاوه با 100 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . ساکنان از طایفه ٔ ریگی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
میدان کشیدن
لغتنامه دهخدا
میدان کشیدن . [ م َ / م ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) خویشتن را جمع کرده پس رفتن از برای جستن و این در گوسفند سرزن ظاهر است . (آنندراج ). دورخیز کردن . خود راجمع کرده پس رفتن برای برجستن . (غیاث ) : گر سپند آسا ز آتش می گریزم دور نیست میکشم میدان که خو...
-
میدان گشادن
لغتنامه دهخدا
میدان گشادن . [ م َ / م ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) فضا و جا باز کردن : رقص میدان گشاد و دایره بست پردرآمد به پای و پویه به دست .نظامی (هفت پیکر ص 124).
-
میدان مظفرخان
لغتنامه دهخدا
میدان مظفرخان . [ م ِ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاه منصور شهرستان بیجار، واقع در 43هزارگزی جنوب باختری حسن آباد سوگند با 480 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
میدان نمک
لغتنامه دهخدا
میدان نمک . [ م ِ ن َ م َ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 6هزارگزی جنوب باختری ده شیخ با 200 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . معدن نمک دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
میدان چای
لغتنامه دهخدا
میدان چای . [ م ِ ] (اِخ ) مهرانرود. (لغات فرهنگستان ). رجوع به مهرانرود شود.
-
میدان سر
لغتنامه دهخدا
میدان سر. [ م ِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا تجن بخش مرکزی شهرستان شاهی ، واقع در 8هزارگزی جنوب باختری شاهی با 370 تن جمعیت . آب آن از نهر هتکه رودخانه ٔ تالا و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
میدان گرای
لغتنامه دهخدا
میدان گرای . [ م َ / م ِ گ َ ] (نف مرکب ) میدان گراینده . آنکه میل به میدان کند. آنکه روی به میدان آرد جنگ آزمایی را. مایل به جنگ و نبرد در میدان جنگ : شد از چنبر مهد میدان گرای ز گهواره در مرکب آورد پای .نظامی .
-
باغ میدان
لغتنامه دهخدا
باغ میدان . [ غ ِ م َ ] (اِخ ) باغی بوده است به شیراز : مدفن شیخ غازی بن عبداﷲ در رباط او در باغچه ای که مشهور است به سه شنبه (الثلاثاء) نزد باغ میدان است . (از حاشیه ٔ شدالازار چ قزوینی ص 271).
-
باغ میدان
لغتنامه دهخدا
باغ میدان . [ غ ِ م َ ] (اِخ ) محلی بحدود سمرقند: در النگ قبله که در نواحی باغ میدان است نزول اجلال واقع شد و در آن حین جمعی کثیر از مردم رعیت و سپاهی از شهر بیرون آمده تا پل محمد حبیب که لشکرگاه پادشاه بود عنان باز نکشیدند... لاجرم اندک شکستی روی نم...
-
پهن میدان
لغتنامه دهخدا
پهن میدان . [ پ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) میدانی فراخ و با وسعت . متسع.
-
چال میدان
لغتنامه دهخدا
چال میدان . [ ل ِ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از محله های تهران . نام محله ای معروف در شهر تهران .مؤلف مرآت البلدان ذیل نام چالمیدان نویسد: «...معروف است که شاه طهماسب اول از سلاطین صفویه چون خواست بنای باره و حصار تهران را بگذارد از دو موضع از زمین این شه...
-
چاله میدان
لغتنامه دهخدا
چاله میدان . [ ل َ م ِ ] (اِخ ) نام محله ای در تهران . نام برزنی در تهران . و رجوع به چالمیدان شود.
-
ترک میدان
لغتنامه دهخدا
ترک میدان . [ ت ُ م َ ] (اِخ ) از کوههای شاهکوه و ساور که 6800 پا بلندی دارد و در 25 میلی چارده و 11 میلی زیارت قرار دارد. (از مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 127).