کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میخ کردن ،میخ شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دگر کردن
لغتنامه دهخدا
دگر کردن . [ دِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تغییر دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). عوض کردن . مبدل کردن . تعویض کردن : وز آن پس دگر کرد میخ درم همان میخ دینار و از بیش و کم . فردوسی .آئین تنت همه دگر شدتو نیز بجان دگر کن آئین . ناصرخسرو.بر تو تا زنده ام دگر...
-
میخچه
لغتنامه دهخدا
میخچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر میخ یعنی میخ کوچک و میخ مانند. (از یادداشت مؤلف ). || ماده ٔ کوچکی صلب و محدود که در کف پا و میان انگشتان پامتشکل می گردد و گاه به قدری موجع است که شخص را عاجز از راه رفتن می کند. (ناظم الاطباء). پینه ای چون میخ ...
-
وتد
لغتنامه دهخدا
وتد. [ وَ ] (ع مص ) کوفتن میخ را. || کوفته شدن میخ . لازم و متعدی به کار رود. (ناظم الاطباء). || ثابت شدن . || ثابت گردانیدن . (المنجد).
-
تدة
لغتنامه دهخدا
تدة. [ ت ِ دَ ] (ع مص ) (از «وت د») کوفتن میخ . (منتهی الارب ). استوار کردن میخ را. (از المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به وتد شود.
-
پرچیدن
لغتنامه دهخدا
پرچیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) فروبردن میخ در چیزی و سر نازک میخ را با زخم و ضرب پهن کردن . پرچین کردن . (شعوری ج 1 ص 241).
-
چقیدن
لغتنامه دهخدا
چقیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) نیزه نصب نمودن و میخ فروکردن . || حمله کردن و بیگدیگر زدن . || خصومت کردن . (ناظم الاطباء). چخیدن . چغیدن . || همهمه شدن . (ناظم الاطباء). || درمانده شدن . (ناظم الاطباء). || چخیدن . چغیدن . دم زدن . و رجوع به چخیدن شود.
-
لق کردن
لغتنامه دهخدا
لق کردن . [ ل َ ک َ دَ] (مص مرکب ) جنبان کردن چیزی استوار، چون : میخ و دندان و جز آن در جای خویش . رجوع به لغ و به لق شود.
-
سمر
لغتنامه دهخدا
سمر. [ س َ ] (ع مص ) افسانه گفتن . (برهان ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از آنندراج ). افسانه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || خواب نکردن بشب . (آنندراج ). || بیرون کردن چشم را یا شکستن آن را. (آنندراج ) (منتهی الارب ). کور کردن یا از حدقه برآوردن چشم...
-
متجعر
لغتنامه دهخدا
متجعر. [ م ُ ت َ ج َع ْ ع ِ ] (ع ص ) آن که بر میان بندد رسن جعار را و جعار رسنی است که آبکش یک سر آن به میخ استوار کرده سر دیگر را بر میان خود بندد دروقت فرو شدن در چاه . (آنندراج ). آبکشی که وقت فرو شدن در چاه یک سر طناب را به میان خود می بندد و سر ...
-
تأریز
لغتنامه دهخدا
تأریز. [ ت َءْ ] (ع مص )ثابت گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استوارکردن . محکم کردن : تأریز الوتد؛ استوار کردن میخ .
-
درم زدن
لغتنامه دهخدا
درم زدن . [ دِ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) سکه زدن . طبع. (دهار). میخ کردن سکه . ضرب کردن سکه : مَسَکّة؛ آن جای که درم زنند. (دهار).
-
وتد
لغتنامه دهخدا
وتد. [ وَ ت َ ] (ع مص ) میخ کوفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میخ زدن . (تاج المصادر). || کوفته شدن میخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ثابت گردیدن . (منتهی الارب ). || (اِ) میخ . (مهذب الاسماء). میخ در زمین باشد یا دیوار. (منتهی الارب ) (آنندراج )....
-
دقوس
لغتنامه دهخدا
دقوس . [ دُ ] (ع مص ) شتاب رفتن در شهرها. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رفتن . (از منتهی الارب ). رفتن و غایب شدن . (از اقرب الموارد). || فرورفتن میخ در زمین . || حمله کردن پس ِ دشمن . || پر کردن چاه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)....
-
برخیدن
لغتنامه دهخدا
برخیدن . [ب َ دَ ] (مص ) تفتیش کردن . (زمخشری ). (یادداشت بخط مؤلف ). پرخیدن . (زمخشری ). || بیرون کشیدن . || واکشیدن . بدر آوردن . || دروکردن . || گشادن صوف و پنبه . || موستردن . || خارچیدن اطراف باغ و مانند آن . || مبدل شدن . || میخ کوفتن . || نصب...
-
شوق
لغتنامه دهخدا
شوق . [ ش َ ] (ع مص ) بستن طناب را به میخ و استوار کردن و آویختن : شاق الطنب الی الوتد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بستن طناب را به میخ و محکم کردن آن را (از باب نصر). (ناظم الاطباء). || برپای کردن مَشک را به دیوار: شاق القربة. (منتهی الارب ) (...