کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میخی
لغتنامه دهخدا
میخی . (ص نسبی ) منسوب به میخ . آنچه نسبت به میخ دارد. شبیه میخ . مانند میخ .- خط میخی . رجوع به ذیل کلمه ٔ خاورشناسی و خط شود.|| در اصطلاح متصوفه ، خرقه و جبه ٔ درویشان و آن را هزار میخی نیز گویند. (آنندراج ) (از برهان ).نوعی از جبه و خرقه ٔ درویشا...
-
واژههای مشابه
-
خط میخی
لغتنامه دهخدا
خط میخی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از خط کهن است . رجوع به کلمه ٔ «خط» و «خاورشناسی » در این لغت نامه شود.- خط میخی وان ؛ این خط در وان مرسوم بوده و خواندن آن در ابتداء خیلی سخت می نمود، ولی بعد از آنکه نوشته هایی به دو خط وان و آسو...
-
جستوجو در متن
-
مسماری
لغتنامه دهخدا
مسماری . [ م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به مسمار. میخی . میخی شکل . شبیه به مسمار. (ناظم الاطباء).- خط مسماری ؛ خط میخی . رجوع به خط میخی و میخی شود.|| فلکی . (بحر الجواهر). || خرابی . ویرانی . || پایمال کننده . (ناظم الاطباء).
-
پرچ کردن
لغتنامه دهخدا
پرچ کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرچیدن .پهن کردن سر میخی که در جای کوفته باشند تا برآوردن نتوانند یا برگرداندن نوک میخی که به جای کوفته باشند استحکام را. رجوع به پرچین کردن ذیل پرچین شود.
-
زعج
لغتنامه دهخدا
زعج . [ ] (ع مص ) قرار دادن . فشردن چیزی در جایی دیگر. || فروکردن میخی . || با شتاب رفتن یا با شتاب فرار کردن . (از دزی ج 1 ص 591). رجوع به دزی شود.
-
شرادر
لغتنامه دهخدا
شرادر. [ ش ِ دِ ] (اِخ ) آسورشناس معروف آلمانی است که به راهنمائی او تمام کتیبه ها و خطوط میخی آسوری ترجمه شده است . (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 60).
-
ثیم مرمان
لغتنامه دهخدا
ثیم مرمان . [ م ِرْ ] (اِخ ) یکی از دانشمندانی که از خطوط میخی و آثار قدیمه ٔ بنی سام اطلاعاتی جمع کرده و تبصره های مفید بر آن افزوده است .
-
ظنبوب
لغتنامه دهخدا
ظنبوب . [ ظُم ْ ] (ع اِ) کرانه ٔ پیشین ساق یا استخوان خشک ساق یا طرف استخوان ساق . حرف ساق از قدم یا استخوان آن یا حرف استخوان آن . (بحر الجواهر). || میخی در کعب سنان که سرنیزه در وی رود. ج ، ظنابیب .
-
گویار
لغتنامه دهخدا
گویار. (اِخ ) از جمله دانشمندانی است که به سال 1880 م . به کشف و خواندن خط میخی وان [ شهری در مشرق آسیای صغیر ] موفق گردید. (ایران باستان ج 1 ص 48).
-
فارسی باستان
لغتنامه دهخدا
فارسی باستان . [ ی ِ ] (اِخ ) زبان دوره ٔ هخامنشی ایران که مطالب آن را با خط میخی مینوشته اند، و از آن سنگ نبشته هایی برجاست . رجوع به پارسی باستان و مقدمه ٔ لغت نامه (مقاله ٔ پارسی باستان تألیف معین ) شود.
-
جعار
لغتنامه دهخدا
جعار. [ ج ِ ] (ع اِ) داغی که بر ران چارپایان میگذارند. (آنندراج ). || ریسمانی که آب کش هنگام فرورفتن بچاه یک سر آنرا بر میخی می بندد و سر دیگر آنرا بر کمر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ژاهل
لغتنامه دهخدا
ژاهل . [ هَِ ] (اِخ ) ژائیل . یاعیل . نام زوجه ٔ حابرقینی (سِفْرِ داوران 4:17). زنی که میخی در شقیقه ٔ سیسرا که به چادر وی پناهنده شده بود کوفت بدانگونه که از جانب دیگر به زمین نشست و سیسرا را بکشت . نیز رجوع به یاعیل شود.
-
صق
لغتنامه دهخدا
صق . [ ص َق ق ] (ع مص ) بانگ کردن آفتاب پرست . (منتهی الارب ). || (اِ) میخی که در جای سخت به کره و زور کوفته شود. (منتهی الارب ). || در اصطلاح تجوید علامت خاصه است برای وقف ، اما بشرط وصل قبل .