کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میخانه
لغتنامه دهخدا
میخانه . [ م َ / م ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که در آن شراب می فروشند و خانه ٔ شراب فروشی و میکده . (ناظم الاطباء). شرابخانه . (آنندراج ). خرابات . سرای سرور. خانه ٔ سیل ریز. خمدان . خمستان . خمکده . خمخانه . (از مجموعه ٔ مترادفات ص 350). آنجا که ...
-
میخانه
لغتنامه دهخدا
میخانه . [ م َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرمشک بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، واقع در 40هزارگزی باختر ساردوئیه با 110 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
میخانه
لغتنامه دهخدا
میخانه . [ م ِ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 47هزارگزی خاور بافت با 149 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
واژههای مشابه
-
پیر میخانه
لغتنامه دهخدا
پیر میخانه . [ رِ م َ / م ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیر میکده : پیر میخانه همی خواند معمائی دوش از خط جام که فرجام چه خواهد بودن .حافظ.
-
میخانه نشین
لغتنامه دهخدا
میخانه نشین . [ م َ / م ِ ن َ / ن ِ ن ِ ] (نف مرکب ) آن که مقیم میکده باشد. که در میکده بسر برد : عافیت چشم مدار از من میخانه نشین که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم .حافظ.
-
جستوجو در متن
-
سگیخانه
لغتنامه دهخدا
سگیخانه . [ س ِ ن َ/ ن ِ ] (اِ مرکب ) میکده و میخانه . (ناظم الاطباء).
-
بکره
لغتنامه دهخدا
بکره . [ ب ُ رَ/ رِ ] (اِ) میکده و میخانه . (ناظم الاطباء).
-
دارالاشارد
لغتنامه دهخدا
دارالاشارد. [ رُل ْ اِ ] (اِخ ) شهر اردبیل را گفته اند. (تذکره ٔ میخانه ص 556).
-
دارالامان
لغتنامه دهخدا
دارالامان . [ رُل ْ اَ ] (اِخ ) هندوستان را نیز گفته اند. (تذکره ٔ میخانه ص 323).
-
معقب
لغتنامه دهخدا
معقب . [ م ُ ع َق ْ ق َ ] (ع ص ) هرکه از میخانه برآید سپس درآمدن آن که از وی بزرگ باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کسی که از میخانه بیرون آید هنگامی که بزرگتر از وی بدانجا وارد شود. (از اقرب الموارد). || در عقب افتاده . (ناظم الاطبا...
-
کاباره
لغتنامه دهخدا
کاباره . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) میکده . دکان مشروب فروشی (شراب فروشی ). خرابات . حانوت . میخانه . شرابخانه .
-
ملستان
لغتنامه دهخدا
ملستان . [ م ُ ل ِ ] (اِ مرکب ) (از: «مل » (شراب ) + «ستان » پساوند مکان و جای ) میکده . میخانه . شرابخانه .
-
امیرلاچین
لغتنامه دهخدا
امیرلاچین . [ اَ ] (اِخ ) پدر امیرخسرو دهلوی بود. (سیر الاولیاء از حاشیه ٔ تذکره ٔ میخانه چ تهران ص 67).