کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میثاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میثاق
لغتنامه دهخدا
میثاق . (ع اِ) (از «وث ق ») عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). مَوثِق . (منتهی الارب ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). عهد استوار. (ترجمان القرآن جرجانی ص 97). وثاق . بند. عهد. پیمان . قرارداد. عقد. معاهده . ج ، مواثیق . (یادداشت...
-
واژههای مشابه
-
میثاق بستن
لغتنامه دهخدا
میثاق بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) عهد بستن . پیمان بستن . قول و قرار گذاشتن : ز داد اوست زمان کرده با امان وصلت بحکم اوست قضا بسته با رضا میثاق .خاقانی .
-
میثاق شکستن
لغتنامه دهخدا
میثاق شکستن . [ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) عهد شکستن . نقض عهد. شکستن عهد و پیمان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به میثاق شود.
-
میثاق شکن
لغتنامه دهخدا
میثاق شکن . [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) عهدشکن . پیمان شکن . ناقض عهد. که نقض عهد و پیمان کند. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به میثاق شود.
-
لوح میثاق
لغتنامه دهخدا
لوح میثاق . [ ل َ ح ِ ] (اِخ ) نام یکی از دو لوح که خدای پس از شکستن الواح عشرة به موسی فرستاد.
-
واژههای همآوا
-
میساق
لغتنامه دهخدا
میساق . (ع ص ) مرغی که بال برهم زند هنگام پریدن . ج ، میاسیق ، مآسیق . (منتهی الارب ،ماده ٔ وس ق ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آن کبوتر که بال برهم زند در محل پریدن . ج ، مآسیق . (مهذب الاسماء)
-
جستوجو در متن
-
میاثق
لغتنامه دهخدا
میاثق . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ میثاق . (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ). ج ِ میثاق به معنی عهد و پیمان . (آنندراج ). و رجوع به میثاق شود.
-
میاثیق
لغتنامه دهخدا
میاثیق . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ میثاق . (منتهی الارب )(یادداشت مؤلف ) (آنندراج ). و رجوع به میثاق شود.
-
مثاق
لغتنامه دهخدا
مثاق . [ م ِ ] (اِ) مخفف میثاق : آسمان نیلگون زیرش زمین نیلگون گر نیاید پیش اندر عهد و پیمان و مثاق . منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 47).و رجوع به میثاق شود.
-
مواثق
لغتنامه دهخدا
مواثق . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ موثق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار) (ناظم الاطباء) . رجوع به مَوثِق شود. || ج ِ میثاق .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به میثاق شود.
-
اربه
لغتنامه دهخدا
اربه . [ اَ رِب ْ ب َ ] (ع اِ) ج ِ رِبّة، بمعنی جماعت کثیر و گیاهیست . || اهل عهد و پیمان . اهل میثاق .
-
پیمان ساختن
لغتنامه دهخدا
پیمان ساختن . [ پ َ / پ ِ ت َ ] (مص مرکب ) عهد بستن : دولت و پیروزی و فتح و ظفر هر ساعتی با تو سازند ای ملک میثاق و پیمان دگر.سوزنی .