کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میان بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دول میان
لغتنامه دهخدا
دول میان . (اِ مرکب ) کیسه و خریطه که از پوست و امثال آن دوزند و بر کمر بندند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ).
-
دشت میان
لغتنامه دهخدا
دشت میان . [ دَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خشابرطالشدولاب بخش رضوان ده شهرستان طوالش . سکنه ٔ آن 738تن . آب آن از رودخانه ٔ چاف رود. محصول آنجا غلات ، گردو، لبنیات و عسل . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
ده میان
لغتنامه دهخدا
ده میان . [دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 14هزارگزی شمال باختری ایذه کنار راه مالرو تالنج به شکوری . دارای 110 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
طاق میان
لغتنامه دهخدا
طاق میان . (اِخ ) دهی است در چهار فرسنگی مشرق گاوکان .
-
سیمین میان
لغتنامه دهخدا
سیمین میان . (ص مرکب ) سیمین کمر : بدست آوردم آن سرو روان رابت سنگین دل سیمین میان را. نظامی .رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
قصر میان
لغتنامه دهخدا
قصر میان . [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهرود بخش راین شهرستان بم واقع در 29000 گزی خاوری راین و 12000 گزی باختر شوسه ٔ بم به کرمان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 50 تن است . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهال...
-
میان بسامد
لغتنامه دهخدا
میان بسامد. [ ب َ م َ ] (اِ مرکب ) حرکت رفت و آمد متواتر متوسط. (لغات فرهنگستان ).
-
میان جنگل
لغتنامه دهخدا
میان جنگل . [ ج َ گ َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه شیراز به جهرم میان بیدک و پوزه ٔ زرچون در 115هزارگزی شیراز. (یادداشت مؤلف ).
-
میان خواف
لغتنامه دهخدا
میان خواف . [ خوا / خا ] (اِخ ) نام یکی ازدهستانهای بخش خواف شهرستان تربت حیدریه و آن محدود است از طرف شمال به دهستان بالا خواف ، از جنوب به دهستان پایین خواف از باختر به دهستان زوزن ، از خاور به بخش فریمان . این دهستان از 30 آبادی بزرگ و کوچک با8130...
-
میان دادن
لغتنامه دهخدا
میان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) فاصله دادن . فرجه دادن . (یادداشت مؤلف ). || کنایه از قوت دادن و امداد کردن . (آنندراج ). مجال دادن : تو میان دهی و گرنه بخیال درنگنجدکه چنان کمر که دانی من بی ادب گشایم .بابافغانی .
-
میان دربند
لغتنامه دهخدا
میان دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) میان دربند و بالا دربند و زیر دربند، از بلوکات ولایت کرمانشاهان است . حد شمالی : کردستان . شرقی : سنقر. جنوبی : کرمانشاهان . غربی : قصر و ذناب است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ). نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان کرما...
-
میان درق
لغتنامه دهخدا
میان درق . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 235هزارگزی شمال کلیبر با 273 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
میان گسکر
لغتنامه دهخدا
میان گسکر. [ گ َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گسکرات بخش صومعه سرای شهرستان فومن ، واقع در 18هزارگزی شمال باختری صومعه سرا با 310 تن سکنه . آب آن از رود شاندرمن و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
میان گشادن
لغتنامه دهخدا
میان گشادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) کمر باز کردن . باز کردن کمربند از کمر. خلاف کمر بستن . آسودن . آرمیدن : شب و روز بر سان شیر ژیان ز رفتن نباید گشادن میان . فردوسی .چه فرماید اکنون جهان پهلوان گشایم از این رنج و سختی میان .فردوسی .
-
میان آب
لغتنامه دهخدا
میان آب . (اِخ ) میاناب . نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شوشتر ، واقع در جنوب شوشتر و باختر دهستان گندزلو و دهستان حیزان با 41 قریه ٔ کوچک و بزرگ و حدود 8000 تن جمعیت . هوای آن گرمسیری و محصول عمده ٔ آنجا غلات و برنج و صیفی و کنجد است . قراء ...