کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میانروغن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
روغن
لغتنامه دهخدا
روغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ) هر ماده ٔ دسم و چربی که در حرارت متعارفی میعان داشته باشد خواه حیوانی بود مانند روغن گوسپند و گاو وجز آن و یا نباتی مانند روغن بادام و زیتون و کرچک و جزء آن . دهن . (ناظم الاطباء). آنرا از دوغ گوسفند وگاو و امثال آن می گی...
-
میان
لغتنامه دهخدا
میان . (اِ، ق ) وسط هر چیز مانند میان مجلس و میان شهر یا میان باغ و امثال آن .(از انجمن آرا). وسط چیزی . (آنندراج ) (غیاث ). در مقابل کنار باشد و به عربی وسط گویند. (از برهان ). بین . (ترجمان القرآن جرجانی ). آن جایی از درون هر سطحی که از کنارهای آن ...
-
میان
لغتنامه دهخدا
میان . (اِ) مخفف همیان نیز آمده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). همیان و کیسه ٔ زر. (ناظم الاطباء). همیان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی همیان نیز آمده است و آن کیسه ای باشد طولانی که زر در آن کنند و بر کمر بندند. (برهان ). کمر همیان مانند : بیست ...
-
میان
لغتنامه دهخدا
میان . (هندی ، اِ) به لغت هندی لفظ تعظیم است چنانکه در ترکی آقا و در پارسی خواجه گویند و در عربی شیخ و در توران «ایشان » و در کشمیر «جو» مثل احمدجو و علی جو یعنی احمدآقا و علی آقا و لغت اهالی کشمیر لغتی است خاص غیر لغتهای هندی . (از انجمن آرا) (از آن...
-
میان
لغتنامه دهخدا
میان . [ م َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار دروغگوی . (ناظم الاطباء). دروغگوی . (منتهی الارب ).
-
آب روغن
لغتنامه دهخدا
آب روغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ مرکب ) روغن گداخته به آب گرم آمیخته که چلو را دهند. || ثرید. ترید. زریقاء. اشکنه .
-
آردی روغن
لغتنامه دهخدا
آردی روغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ مرکب )حلوای آردی . حلوا که از آرد گندم کنند : آردی روغن و حلوای برنجی وزلیب مرد کاری چو بچنگال زنی اول بار. بسحاق اطعمه .آردی روغن برم لال آمده ست نام من از غیب چنگال آمده ست .بسحاق اطعمه .
-
روغن کشیدن
لغتنامه دهخدا
روغن کشیدن . [ رَ / رُو غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به دست آوردن روغن از دوغ یا ماست یا کره یا پیه و چربی حیوان یا نبات و دانه . (از یادداشت مؤلف ) : دوغم ای دوست در آنین تو می خواهم ریخت تا کشم روغن از آن دوغ همی جنبانم . طیان .روغن کشد ز دانه ٔ دلها ه...
-
روغن انگبین
لغتنامه دهخدا
روغن انگبین . [ رَ/ رُو غ َ اَ گ َ ] (اِ مرکب ) چنگال . چنگالی از روغن و انگبین داغ کرده کنند و نان در آن اشکنه کنند: الغمیرة؛ نان که در روغن انگبین شکنند. (ملخص اللغات ).
-
روغن دار
لغتنامه دهخدا
روغن دار. [ رَ/ رُو غ َ ] (ص مرکب ) هر چیز چرب و چربی دار. (ناظم الاطباء). هر چیز که به روغن آلوده باشد. (آنندراج ).- چراغ روغن دار ؛ چراغی که با روغن روشن می شود. چراغی که روغن دارد : کند خیال تو در چشم پرسرشک آرام که شعله رام شود با چراغ روغن دار.ا...
-
روغن دان
لغتنامه دهخدا
روغن دان . [ رَ / رُو غ َ] (اِ مرکب ) ظرف روغن و حقه ٔ روغن . (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن روغن نگه دارند. (آنندراج ). مدهن . قرز.(منتهی الارب ). جای روغن . قُرز. || ظرفی خرد روغن دار و آن را لحاف دوزان و درودگران برای سوزن و اره و مانند آن دارند. |...
-
روغن رفته
لغتنامه دهخدا
روغن رفته . [ رَ / رُو غ َ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از کسی که از دولت عمر سیر شده باشد. (ازناظم الاطباء) (از آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا).
-
روغن زبان
لغتنامه دهخدا
روغن زبان . [ رَ / رُو غ َزَ ] (ص مرکب ) کنایه از نرم گفتار و چاپلوس . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). چرب زبان . || فریبنده . (فرهنگ فارسی معین ). فریب دهنده . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از برهان ).
-
روغن زبانی
لغتنامه دهخدا
روغن زبانی . [ رَ / رُو غ َ زَ ] (حامص مرکب ) صفت و عمل روغن زبان . نرم گفتاری و چاپلوسی . (ناظم الاطباء). چرب زبانی : نیوشنده از گرمی شاه روم به روغن زبانی برافروخت موم . نظامی .و رجوع به چرب زبانی شود. || نوازش . (ناظم الاطباء).
-
روغن سوزی
لغتنامه دهخدا
روغن سوزی . [ رَ / رُو غ َ ] (حامص مرکب ) عمل سوختن روغن . (فرهنگ فارسی معین ). || هر گاه در موتور اتومبیل پیستون یا رینگ به علتی خراب و از کار بیفتد قسمتی از روغن موتور که میل لنگ و یاطاقانها در آن کار می کنند از طریق روزنهایی که بر اثر خرابی مذکور ...