کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میانه
لغتنامه دهخدا
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 14هزارگزی باختر فهلیان با 164 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
میانه
لغتنامه دهخدا
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فهلیان بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 6هزارگزی باختر فهلیان با 164 تن سکنه آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
میانه
لغتنامه دهخدا
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج ، واقع در 17هزارگزی خاوری رزاب با 1100 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
میانه
لغتنامه دهخدا
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 28هزارگزی جنوب کرمانشاه با 120 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
میانه
لغتنامه دهخدا
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام بخش مرکزی از شهرستان میانه است . این بخش محدود است از شمال به بخش ترکمان و ترک و از جنوب به شهرستان زنجان و ازخاور به شهرستان خلخال و از باختر به شهرستان مراغه . این بخش کوهستانی است و بیشتر آبادیهای آن در دره های کوهها واق...
-
میانه
لغتنامه دهخدا
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام شهر مرکزی شهرستان میانه ، واقع در 175هزارگزی جنوب خاوری تبریز و 21هزارگزی شمال پل معروف دختر (قزکورپوسی ، روی رودخانه ٔ سفیدرود) و کنار خاوری رود شهری واقع و مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است : طول 47 درجه و 42 دقیقه و 45 ...
-
میانه
لغتنامه دهخدا
میانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از شهرستانهای آذربایجان شرقی ، واقع در جنوب خاوری شهرستان تبریز. حدود، از شمال به شهرستان سراب . از جنوب به شهرستان زنجان . از خاور به شهرستان خلخال . رشته جبال بزکش به طول 48 هزار گز در حد شمالی این شهرستان واقع و وضع ...
-
میانه
لغتنامه دهخدا
میانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ، ق ) وسط. (ترجمان القرآن جرجانی ). به معنی وسط و میان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). جعشم . (منتهی الارب ). بین . میان . وسط هرچیز. میان چیزی . قسمت وسطی آن چیز. (از یادداشت مؤلف ). وسط (در مکان ). وسط جایی .میان . آن قسمت ا...
-
واژههای مشابه
-
فارسی میانه
لغتنامه دهخدا
فارسی میانه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) پارسی میانه یا فارسی میانه ، زبان ایرانی است که در دوره ٔ اشکانی و ساسانی در ایران رایج بوده و واسطه ٔ زبانهای پارسی باستان و پارسی نو است . میان زبان فارسی میانه که معمولاً آن را پهلوی خوانند و فارسی نو که زبان...
-
دره میانه
لغتنامه دهخدا
دره میانه . [ دَ رِ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر. واقع در 28هزارگزی جنوب شهر ملایر و 21 هزارگزی راه ٔ شوسه ٔملایر به اراک ، با 850 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . این ده در دو محل بفاصله ٔ یک هزارگز واقع و به دره م...
-
در میانه
لغتنامه دهخدا
در میانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) (از: در + میان + َه ) در میان . مابین . وسط. میان . خلال : تکبّد، تکبید؛ در میانه ٔ آسمان درآمدن آفتاب . (منتهی الارب ).- در میانه نهادن ؛ با هم ظاهر کردن . مطرح ساختن : با او چه در میانه نهی از نیاز بحث از حرف ...
-
میانه برادر
لغتنامه دهخدا
میانه برادر. [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) برادر وسطی . برادری که از یک برادر بزرگتر و از دیگری کوچکتر است . برادر میانه . دومین از سه پسر مردی : میانه برادر چو او را بدیدکمان را به زه کردو اندرکشید.فردوسی .
-
میانه کردن
لغتنامه دهخدا
میانه کردن .[ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور شدن . به مسافتی دور شدن . (یادداشت مؤلف ). فاصله گرفتن . فاصله پیدا کردن : پرویز از بهرام میانه کرد. بهرام نعره ای بزد و گفت : ... بنمایم ترا تا چه بینی . (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). دیگر روز چون خبر ...
-
میانه گزیدن
لغتنامه دهخدا
میانه گزیدن . [ ن َ / ن ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) حد اعتدال برگزیدن . انتخاب حد وسط کردن در کارها و گفتارها. به اعتدال گراییدن : ستوده کسی کومیانه گزیدتن خویش را آفرین گسترید. فردوسی .ز کار زمانه میانه گزین چو خواهی که یابی ز خلق آفرین . فردوسی .میانه گز...